خیانت
#خیانت
پارت 6
ویو ا.ت صبح
از خواب بیدارم شدم دیدم جونگکوک بغلم خوابیده بوسش کردم که بیدار شد
ا.ت:عع بیدارت کردم؟
جونگکوک:اره با اون بوست بیدار شدم
ا.ت:میخنده
پاشو بریم صبحونه بخوریم
جونگکوک:باشه
ویو ا.ت
پاشدم رفتم Wcکارای لازم رو انجام دادم رفتم پایین با جونگکوک صبحونه خوردیم
بعد از اینکه صبحونه رو خوردم رفتم بالا تا ب کارای عروسیم برسم
رفتم بالا که کوک اومد
جونگکوک:ا.ت. من به چندتا ارایشگر حرفه ای زنگ زدم گفتم بیان میکاپت کنن
ا.ت:عااا اوکی
جونگکوک:وای ا.ت من باورم نمیشه امروز داریم عروسی میکنیم
ا.ت:منم همینطور
همو بوس میکنن
ا.ت:خب دیگه توهم برو ب کارات برس
جونگکوک:باشه
ا.ت:راستی ارایشگرا کی میان؟
جونگگوک:ساعت 3
ا.ت:اوکی
جونگکوک:من میرم بیرون کار دارم
ا.ت:باشه
جونگکوک:فعلا
*پرش زمانی به ساعت 3*
در زدن رفتم درو باز کردم دوستم هارا و یوری با چندتا ارایشگر اومدن
ا.ت:سسسلااااممممم
هارا و یوری:خوبیییی عروسسسس خانومممم
ا.ت:مرسییی بیاین داخللل
اومدن داخل رفتیم بالا تو اتاق و شروع کردن منو میکاپ کردن
بعد از 2 ساعت میکاپم تموم شد لباس عروسمو پوشیدم
ساعت نزدیک 6 بود
هارا:وای خداااا ا.تتت خیلی ناز شدییی
یوری:ا.تتتت واقعا داری عروسییی میکنیی دختررر(با بغض)
ا.ت:وای بچه ها من خودمم باورم نمیشه
هارا و یوری ا.تو بغل میکنن
رفتیم پایین که کوک اومد
خیلیی خوشتیپ شده بود
جونگکوک:وای ا.تتتت چقد خوشگل شدی
ا.ت:مرسی توعم خیلی خوشتیپ شدی
جونگکوک:خب دیگه بریم؟
ا.ت:بریم
دست همو میگیرن و میرن تو حیاط عمارت
و ا.ت میبینه حیاطو کلی تزیین کردن و کلیم مهمون اومده
رفتیم به مهمونا سلام کردیم
هارا و یوریم اماده شدن و اومدن پیشم
جونگکوک:ا.ت من میرم پیش دوستام
ا.ت:باشه برو
داشتم هارا و یوری حرف میزدم که یهو یکی لیوان شرابشو ریخت رو لباسم
ا.ت:حیییححح وایییی چیکار کردییییی
جونگکوک:ا.تت چیشده
ا.ت:هوفففف شراب ریخت رو لباسم
جونگکوک:عی بابا حالا چیکار کنیم
هارا:جونگکوک زیاد تابلو نکن برو پیش مهمونا منو یوری حلش میکنیم
جونگکوک:اوکیی
یوری:ا.ت بیا بریم
ا.ت:باشه
رفتیم داخل عمارت تو اتاقم هارا و یوری لباسمو پاک کردن و ارایشمم درست کردم هارا و یوری رفتن پایین
منم میخواستم بیام بیرون که ی پسری اومد داخل اتاق و درو قفل کرد
ا.ت:چیکار میکنی درو باز کن میخوام برم بیرون
_:ی لحظه وایسا ببینم
ا.ت:خیلی بهم نزدیک شده بود طوری اگه حرف میزدم لبامون باهم برخورد میکرد
صدای جونگکوک ب گوشم رسید سریع پسره رو پسش زدم اونور
که قفل درو باز کردم و رفتم بیرون
جونگکوک:ا.ت کجایی؟
ا.ت:داشتم ارایشمو درست میکردم
جونگکوک:اوکی بیا بریم پیش مهمونا
ا.ت:باشه بریم
دست کوک رو گرفتم و رفتیم پیش مهمونا
پارت 6
ویو ا.ت صبح
از خواب بیدارم شدم دیدم جونگکوک بغلم خوابیده بوسش کردم که بیدار شد
ا.ت:عع بیدارت کردم؟
جونگکوک:اره با اون بوست بیدار شدم
ا.ت:میخنده
پاشو بریم صبحونه بخوریم
جونگکوک:باشه
ویو ا.ت
پاشدم رفتم Wcکارای لازم رو انجام دادم رفتم پایین با جونگکوک صبحونه خوردیم
بعد از اینکه صبحونه رو خوردم رفتم بالا تا ب کارای عروسیم برسم
رفتم بالا که کوک اومد
جونگکوک:ا.ت. من به چندتا ارایشگر حرفه ای زنگ زدم گفتم بیان میکاپت کنن
ا.ت:عااا اوکی
جونگکوک:وای ا.ت من باورم نمیشه امروز داریم عروسی میکنیم
ا.ت:منم همینطور
همو بوس میکنن
ا.ت:خب دیگه توهم برو ب کارات برس
جونگکوک:باشه
ا.ت:راستی ارایشگرا کی میان؟
جونگگوک:ساعت 3
ا.ت:اوکی
جونگکوک:من میرم بیرون کار دارم
ا.ت:باشه
جونگکوک:فعلا
*پرش زمانی به ساعت 3*
در زدن رفتم درو باز کردم دوستم هارا و یوری با چندتا ارایشگر اومدن
ا.ت:سسسلااااممممم
هارا و یوری:خوبیییی عروسسسس خانومممم
ا.ت:مرسییی بیاین داخللل
اومدن داخل رفتیم بالا تو اتاق و شروع کردن منو میکاپ کردن
بعد از 2 ساعت میکاپم تموم شد لباس عروسمو پوشیدم
ساعت نزدیک 6 بود
هارا:وای خداااا ا.تتت خیلی ناز شدییی
یوری:ا.تتتت واقعا داری عروسییی میکنیی دختررر(با بغض)
ا.ت:وای بچه ها من خودمم باورم نمیشه
هارا و یوری ا.تو بغل میکنن
رفتیم پایین که کوک اومد
خیلیی خوشتیپ شده بود
جونگکوک:وای ا.تتتت چقد خوشگل شدی
ا.ت:مرسی توعم خیلی خوشتیپ شدی
جونگکوک:خب دیگه بریم؟
ا.ت:بریم
دست همو میگیرن و میرن تو حیاط عمارت
و ا.ت میبینه حیاطو کلی تزیین کردن و کلیم مهمون اومده
رفتیم به مهمونا سلام کردیم
هارا و یوریم اماده شدن و اومدن پیشم
جونگکوک:ا.ت من میرم پیش دوستام
ا.ت:باشه برو
داشتم هارا و یوری حرف میزدم که یهو یکی لیوان شرابشو ریخت رو لباسم
ا.ت:حیییححح وایییی چیکار کردییییی
جونگکوک:ا.تت چیشده
ا.ت:هوفففف شراب ریخت رو لباسم
جونگکوک:عی بابا حالا چیکار کنیم
هارا:جونگکوک زیاد تابلو نکن برو پیش مهمونا منو یوری حلش میکنیم
جونگکوک:اوکیی
یوری:ا.ت بیا بریم
ا.ت:باشه
رفتیم داخل عمارت تو اتاقم هارا و یوری لباسمو پاک کردن و ارایشمم درست کردم هارا و یوری رفتن پایین
منم میخواستم بیام بیرون که ی پسری اومد داخل اتاق و درو قفل کرد
ا.ت:چیکار میکنی درو باز کن میخوام برم بیرون
_:ی لحظه وایسا ببینم
ا.ت:خیلی بهم نزدیک شده بود طوری اگه حرف میزدم لبامون باهم برخورد میکرد
صدای جونگکوک ب گوشم رسید سریع پسره رو پسش زدم اونور
که قفل درو باز کردم و رفتم بیرون
جونگکوک:ا.ت کجایی؟
ا.ت:داشتم ارایشمو درست میکردم
جونگکوک:اوکی بیا بریم پیش مهمونا
ا.ت:باشه بریم
دست کوک رو گرفتم و رفتیم پیش مهمونا
۷.۳k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.