پارت⁴²
پارت⁴²
سرشو تکون داد و اخم ریزی کرد
جونگکوک خندهی کرد و دوباره شروع کرد با بازی کردن با موهاش ...
عصبی بلند شد و روبهروش نشست
ات:ولم کن چرا نمیزاری بخوابم[اخم کیوت]
کوک:چقدر میخوابی
ات:ساعت ۱۰ هنوز[اخم کیوت]
کوک:چه مامان اخمالو و کیوتی ...بلند شو بریم پایین صبحونه بخوریم من هنوز نخوردم
ات:اوهوم
ات بلند شد و رفت دست و صورتشو شست و لباساشو عوض کرد..و رفتن پایین
هسو:سلام خانم سلام ارباب [لبخند]
ات و کوک:سلام
هسو:بفرمایید بشینید تا صبحونه روبراتون بیارم[لبخند]
کوک:اوهوم
هسو رفت
ات:هسو دختر خیلی خوبیه
کوک:اوهوم
ات:کاش جنی هم مثل این بود...راستی کوک چه بلایی سرش آوردی
کوک:نمیخوام درمورد اون ه.رزه حرف بزنی
ات:اوهوم
خلاصش میکنم
صبحونه خوردن بعدشم فیلم دیدن
حالا ساعت ۵بعد از ظهر
روی مبل نشسته بود به صفحه خاموش تی وی خیره شده بود خودشو انداخت تو بغل کوکی و گوشیشو از دستش گرفت
کوک:....................
خب بچه ها تا چهارشنبه بای بای
حمایت یادتون نره
like&comment
سرشو تکون داد و اخم ریزی کرد
جونگکوک خندهی کرد و دوباره شروع کرد با بازی کردن با موهاش ...
عصبی بلند شد و روبهروش نشست
ات:ولم کن چرا نمیزاری بخوابم[اخم کیوت]
کوک:چقدر میخوابی
ات:ساعت ۱۰ هنوز[اخم کیوت]
کوک:چه مامان اخمالو و کیوتی ...بلند شو بریم پایین صبحونه بخوریم من هنوز نخوردم
ات:اوهوم
ات بلند شد و رفت دست و صورتشو شست و لباساشو عوض کرد..و رفتن پایین
هسو:سلام خانم سلام ارباب [لبخند]
ات و کوک:سلام
هسو:بفرمایید بشینید تا صبحونه روبراتون بیارم[لبخند]
کوک:اوهوم
هسو رفت
ات:هسو دختر خیلی خوبیه
کوک:اوهوم
ات:کاش جنی هم مثل این بود...راستی کوک چه بلایی سرش آوردی
کوک:نمیخوام درمورد اون ه.رزه حرف بزنی
ات:اوهوم
خلاصش میکنم
صبحونه خوردن بعدشم فیلم دیدن
حالا ساعت ۵بعد از ظهر
روی مبل نشسته بود به صفحه خاموش تی وی خیره شده بود خودشو انداخت تو بغل کوکی و گوشیشو از دستش گرفت
کوک:....................
خب بچه ها تا چهارشنبه بای بای
حمایت یادتون نره
like&comment
۲۴.۶k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.