پارت⁴⁰
پارت⁴⁰
چندتا دفتر طراحی بودی...دفتر باز کردم
طراحی چهرم بود...طراحی که با دقت انجام شده بود همه نقاشی هارو مثل اینکه خودش کشیده بود ...به آخرین نقاشی رسیدم که نقاشی من و جونگکوک بود اشک هام جاری شده بود...که با صدای اههه جونگکوک به خودم اومدم و اشکامو پاک کردم و نقاشی هارو گذاشتم سر جاش
کوک:اههه ات کجایی
ات:اینجام
کوک:بیا پیشم
ات:باشه
ات رفت بغل کوک
و جونگکوک شروع کرد به حرف زدن
کوک:ات قشنگم چرا رفتی..چرا تنهام گذاشتیم..ها نمیدونی من بدون تو نمیتونم زندگی کنم ها..نمیدونی چرا بلا هایی سر من اومده ها....چرا رفتی[ریختن اشکاش]
ات:خب تو خودتو بزار جای من کسی اون حرفا رو بهت بزنه چیکار میکنی ها ناراحت نمیشی ها خودت رو بزار جای من
کوک:من واقعا نمیدونم چی بگم انتقامی ازش میگیرم که ندونه چی شده....
چندتا دفتر طراحی بودی...دفتر باز کردم
طراحی چهرم بود...طراحی که با دقت انجام شده بود همه نقاشی هارو مثل اینکه خودش کشیده بود ...به آخرین نقاشی رسیدم که نقاشی من و جونگکوک بود اشک هام جاری شده بود...که با صدای اههه جونگکوک به خودم اومدم و اشکامو پاک کردم و نقاشی هارو گذاشتم سر جاش
کوک:اههه ات کجایی
ات:اینجام
کوک:بیا پیشم
ات:باشه
ات رفت بغل کوک
و جونگکوک شروع کرد به حرف زدن
کوک:ات قشنگم چرا رفتی..چرا تنهام گذاشتیم..ها نمیدونی من بدون تو نمیتونم زندگی کنم ها..نمیدونی چرا بلا هایی سر من اومده ها....چرا رفتی[ریختن اشکاش]
ات:خب تو خودتو بزار جای من کسی اون حرفا رو بهت بزنه چیکار میکنی ها ناراحت نمیشی ها خودت رو بزار جای من
کوک:من واقعا نمیدونم چی بگم انتقامی ازش میگیرم که ندونه چی شده....
۲۰.۵k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.