love game"part¹⁹"
love game"part¹⁹"
'_نفسی عمیق میکشم و سعی میکنم هیجان،و بالا رفتن ضربان قلبم را پنهان کنم....در را برایش باز میکنم و سپس،خود هم سوار ماشین میشوم...
مدتی در سکوت سپری میشود تا اینکه دهن باز میکند.'
^خب....کجا میخوای ببریم؟؟^:Clara
'_به چشمانش نگاه میکنم و سپس.....پوزخندی صدادار تقدیمش میکنم که با تعجب بهم خیره میشود.'
^....میخوام ببرمت یه جای دور که هیچ کسی پیدات نکنه!!.......میخوام بدزندمت!!^:Kook
'_لحظه ای سکوت میکند اما او هم پوزخندی میزند و چهرهای ناراحت به خودش میگیرد.'
^وای نه!!!لطفا من رو نبر....البته....بدمم نمیاد گیر یه همچین گروگان گیر جذابی بیوفتم!!!!ببخشید شما مجردین؟!؟!؟^:Clara
'_با تعجب به او نگاه میکنم که شاهد چشمان منتظر از جوابش میشوم پس داستان را ادامه میدهم.'
^البته.....اگه یه همچین خانم جذابی بهم همچین پیشنهادی بده.....معلومه....معلومه که مجردم....^:Kook
'_لحظهای سکوت حاکم میشود.....به طرفش برمیگردم که متوجه میشوم به من نگاه نمیکند..'
^....کلارا؟؟؟؟^:Kook
^......^:Clara
^کلارا!؟^:Kook
^......^:Clara
^قهری؟؟^:Kook
^......^:Clara
^خب چرا؟؟؟؟مگه من حرف بدی زدم؟!؟^:Kook
^حرف بدی نزدی؟؟؟؟الان یعنی اگه یه زن خوشگل تر از من پیدا کنی منو نادیده میگیری و میگی مجردی؟؟؟^:Clara
'-متوجه حسودیاش میشوم.....از بامزگیاش میخندم که تلبکارانه دهن باز میکند.'
^چی خنده داره؟؟^Clara
^اولین اینکه.....خوشگل ترو بهتر از تو پیدا نمیشه....دوما...من روانیتم....دیوونتم....عاشقتم....بخوامم کسی جز تو چشمو نمیگیره....حسود کوچولو^:Kook
^من حسود نیستم....^:Clara
^هستی^:Kook
^نیستم^:Clara
^هستی^:Kook
^نیستم^:Clara
^وقتی من میگم هستی یعنی هستی....پیاده شو رسیدیم^:Kook
^م....^:Clara
^رسیدیما^:Kook
^...باشه.....پیاده شدم.........ولی من حسود نیستم^:Clara
^ای بابا....چه گیری افتادیم..^:Kook
'_نفسی عمیق میکشم و سعی میکنم هیجان،و بالا رفتن ضربان قلبم را پنهان کنم....در را برایش باز میکنم و سپس،خود هم سوار ماشین میشوم...
مدتی در سکوت سپری میشود تا اینکه دهن باز میکند.'
^خب....کجا میخوای ببریم؟؟^:Clara
'_به چشمانش نگاه میکنم و سپس.....پوزخندی صدادار تقدیمش میکنم که با تعجب بهم خیره میشود.'
^....میخوام ببرمت یه جای دور که هیچ کسی پیدات نکنه!!.......میخوام بدزندمت!!^:Kook
'_لحظه ای سکوت میکند اما او هم پوزخندی میزند و چهرهای ناراحت به خودش میگیرد.'
^وای نه!!!لطفا من رو نبر....البته....بدمم نمیاد گیر یه همچین گروگان گیر جذابی بیوفتم!!!!ببخشید شما مجردین؟!؟!؟^:Clara
'_با تعجب به او نگاه میکنم که شاهد چشمان منتظر از جوابش میشوم پس داستان را ادامه میدهم.'
^البته.....اگه یه همچین خانم جذابی بهم همچین پیشنهادی بده.....معلومه....معلومه که مجردم....^:Kook
'_لحظهای سکوت حاکم میشود.....به طرفش برمیگردم که متوجه میشوم به من نگاه نمیکند..'
^....کلارا؟؟؟؟^:Kook
^......^:Clara
^کلارا!؟^:Kook
^......^:Clara
^قهری؟؟^:Kook
^......^:Clara
^خب چرا؟؟؟؟مگه من حرف بدی زدم؟!؟^:Kook
^حرف بدی نزدی؟؟؟؟الان یعنی اگه یه زن خوشگل تر از من پیدا کنی منو نادیده میگیری و میگی مجردی؟؟؟^:Clara
'-متوجه حسودیاش میشوم.....از بامزگیاش میخندم که تلبکارانه دهن باز میکند.'
^چی خنده داره؟؟^Clara
^اولین اینکه.....خوشگل ترو بهتر از تو پیدا نمیشه....دوما...من روانیتم....دیوونتم....عاشقتم....بخوامم کسی جز تو چشمو نمیگیره....حسود کوچولو^:Kook
^من حسود نیستم....^:Clara
^هستی^:Kook
^نیستم^:Clara
^هستی^:Kook
^نیستم^:Clara
^وقتی من میگم هستی یعنی هستی....پیاده شو رسیدیم^:Kook
^م....^:Clara
^رسیدیما^:Kook
^...باشه.....پیاده شدم.........ولی من حسود نیستم^:Clara
^ای بابا....چه گیری افتادیم..^:Kook
۲.۸k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.