هرچی من بگمه پارت پنجاه و سوم
#هرچی_من_بگمه #پارت_پنجاه_و_سوم
از زبون #کریس
وقتی حوری گل و از زهرا گرفت تو عروسیه تاعو امیدوار شدم میتونم باهاش باشم از وقتی عاشقش شدم یه ماه میگذره اما هیچکس نمیدونه داره خفم میکنه هروقت میرفتیم خرید لباسایی که بنظرم خیلی قشنگ بود و میخریدم براش چیزایی که همیشه اون و توش تصور میکردم میخریدم یه خونهی جدا از پسرا گرفتم اما کسی نمیدونه و من هنوز باهاشون زندگی میکنم تمام وسایلی که برای حوری خریدم و گذاشتم توی اون خونه فردا کنسرت داریم باید یه بهونه جور کنم که بتونم باهاش باشم و اون و برای خودم کنم
گوشیم و برداشتم زنگ زدم به یکی
*مکالمه*
+سلام
+سلام کاری داشتین؟؟
نقشمو بهش گفتم و اونم قبول کرد(دوستان اون طرف راحت قبول نکرد در عوضش پول میگیره😐)
رفتم تو تختم و مثل همیشه با فکر حوری خوابم برد
فردا روز کنسرت
خوب نقشم و امروز قراره عملی کنم تمام گریمور ها رو امروز بدون اینکه کسی بدونه مرخص کردم پس قطعا دخترا میشن گریمورمون بریم برای اجرا اماده شدیم رفتیم سوار ون شدیم راه افتادیم سمت سال کنسرت کل راه و بدون توجه به کسی به حوری خیره بودم رسیدیم به سالن کنسرت رفتیم پشت صحنه
معصومه:پس گریمورها کجان؟؟
ایناز:حالا چیکار کنیم؟؟
(بقیه دخترا هم اومده بودن)
سوهو:چون گریمورها نیستن منیجر ها میشن گریمور
دخترا:خوب ما گریموریمون خوبه
رفتیم تو اتاقای مخصوص خودمون
+وای بحالت خرابکاری کنی حوری
حوری:نگران مباش نمیکنم
اومد نزدیکصورتم نفساش میخورد به لبم شروع کرد گریم کردن که یدفعه موهای لخت و بازش از پشت ریخت جلو و خورد به لبم
حوری:ببخشید
دوباره شروع کرد وقتی تموم شد باید لباسامونو میپوشیدیم
حوری:خوب من میرم بیرون
+نه صبر کن باید کمکم کنی بپوشم اخه تو چه منیجری هستی؟؟
حوری:باشه حالا
لباسامو در اوردم و میخواستم عوض کنم دیدم چشماشو گرفته
+چرا چشماتو گرفتی؟؟
حوری:نه دیگه انتظار داری 10 چشمی نگات کنم
+اره نگاه کن
حوری:پپپپپررررروووووو
اومد جلوم و بعد کمکم کرد لباسامو پوشیدم
کنسرت شروع شد به ترتیب همه رفتیم رو استیج و شروع کردیم به خوندن قبل کنسرت به حوری گفتم وای بحالش اگه گندبزنه بهم خوب نقشم و شروع کردم به اجرا کردن جوری که کسی نفهمه و یدون اینکه کسی ببینه گریم خودم و خراب کردم رفتم پشت صحنه توی اتاق مخصوصم چند دقیقه بعدم حوری اومد
حوری:چیشد؟؟من که کارم خوب بود
+بهت گفتم اگه گند بزنی تنبیه میشی
دستشو گرفتم و راه افتادم نشستم تو ماشین و به سمت خونهی جدان حرکت کردم
ادامه دارد☺️
از زبون #کریس
وقتی حوری گل و از زهرا گرفت تو عروسیه تاعو امیدوار شدم میتونم باهاش باشم از وقتی عاشقش شدم یه ماه میگذره اما هیچکس نمیدونه داره خفم میکنه هروقت میرفتیم خرید لباسایی که بنظرم خیلی قشنگ بود و میخریدم براش چیزایی که همیشه اون و توش تصور میکردم میخریدم یه خونهی جدا از پسرا گرفتم اما کسی نمیدونه و من هنوز باهاشون زندگی میکنم تمام وسایلی که برای حوری خریدم و گذاشتم توی اون خونه فردا کنسرت داریم باید یه بهونه جور کنم که بتونم باهاش باشم و اون و برای خودم کنم
گوشیم و برداشتم زنگ زدم به یکی
*مکالمه*
+سلام
+سلام کاری داشتین؟؟
نقشمو بهش گفتم و اونم قبول کرد(دوستان اون طرف راحت قبول نکرد در عوضش پول میگیره😐)
رفتم تو تختم و مثل همیشه با فکر حوری خوابم برد
فردا روز کنسرت
خوب نقشم و امروز قراره عملی کنم تمام گریمور ها رو امروز بدون اینکه کسی بدونه مرخص کردم پس قطعا دخترا میشن گریمورمون بریم برای اجرا اماده شدیم رفتیم سوار ون شدیم راه افتادیم سمت سال کنسرت کل راه و بدون توجه به کسی به حوری خیره بودم رسیدیم به سالن کنسرت رفتیم پشت صحنه
معصومه:پس گریمورها کجان؟؟
ایناز:حالا چیکار کنیم؟؟
(بقیه دخترا هم اومده بودن)
سوهو:چون گریمورها نیستن منیجر ها میشن گریمور
دخترا:خوب ما گریموریمون خوبه
رفتیم تو اتاقای مخصوص خودمون
+وای بحالت خرابکاری کنی حوری
حوری:نگران مباش نمیکنم
اومد نزدیکصورتم نفساش میخورد به لبم شروع کرد گریم کردن که یدفعه موهای لخت و بازش از پشت ریخت جلو و خورد به لبم
حوری:ببخشید
دوباره شروع کرد وقتی تموم شد باید لباسامونو میپوشیدیم
حوری:خوب من میرم بیرون
+نه صبر کن باید کمکم کنی بپوشم اخه تو چه منیجری هستی؟؟
حوری:باشه حالا
لباسامو در اوردم و میخواستم عوض کنم دیدم چشماشو گرفته
+چرا چشماتو گرفتی؟؟
حوری:نه دیگه انتظار داری 10 چشمی نگات کنم
+اره نگاه کن
حوری:پپپپپررررروووووو
اومد جلوم و بعد کمکم کرد لباسامو پوشیدم
کنسرت شروع شد به ترتیب همه رفتیم رو استیج و شروع کردیم به خوندن قبل کنسرت به حوری گفتم وای بحالش اگه گندبزنه بهم خوب نقشم و شروع کردم به اجرا کردن جوری که کسی نفهمه و یدون اینکه کسی ببینه گریم خودم و خراب کردم رفتم پشت صحنه توی اتاق مخصوصم چند دقیقه بعدم حوری اومد
حوری:چیشد؟؟من که کارم خوب بود
+بهت گفتم اگه گند بزنی تنبیه میشی
دستشو گرفتم و راه افتادم نشستم تو ماشین و به سمت خونهی جدان حرکت کردم
ادامه دارد☺️
۷.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.