پارت۸۷
-لب ساحل واقعا؟؟؟
-اره عزیزم بریم که کارت دارم
اومدیم لب ساحل که یه پل بود که از رو دریا رد میشد خیلی قشنگ بود رفتیم روش
که گفت
-میری اونجا و چند نفر هستن که آمادت کنن سریع آماده شو
-اوکی عزیزم
-برو عشقم
رفتم که چشمامو بستن منو نشوندن داشتن با موهام ور میرفتن
حدود نیم ساعتی موهامو میکشید
-داری چیکار میکنیییی بابا پدرم درومد
-اروم باشید خانم
-اه
-یکی داشت با ناخونام ور میرفت که بعدش اومدو چشبندمو باز کردو آرایش خودمو پاک کردو منو دوباره آرایش کرد
-ساعت چنده
-ساعت ۸ هست خانم
-اوکی
بعد از آرایشم گفت
-ببخشید ولی دوباره باید چشماتونو ببندیم
-خیل خب
چشمامو بستن که صدای زیپ لباسمو شنیدم
-داری چه غلطی میکنیییی
-بانو آروم باشید باید لباستون رو بپوشید
-خودم میپوشم مگه چلاغم
-شما نباید لباس رو ببینید
-سریع تموم کن
بعد از پوشیدنش احساس سنگینی میکردم چقدر یعنی سنگین بود لباس
-چشمامو باز نمیکنی؟؟؟
-کمکتون میکنیم که برید بیرون آروم حرکت کنید
-اوکی
-رها جان
-کورش میشه چشمامو باز کنم ؟؟؟
-عزیز دلم بزار من واست باز کنم
-وااااااااییی چقدر خوشگله اینجاااااا کورشششششش لباسمو چه سفید بهم میاااااادددد
-تو زیبا ترین عروسی هستی که میبینم
-من من واااای خدای من
-بیا سوار شو
-سوار کشتی چرا
-بیا عزیزم
فیلم بردار داشت فیلم میگرفتو اصن باورم نمیشد
سوار کشتی شدیم که من رو به دریا به کورش گفتم
-باورم نمیشه
-اولاش وقتی سوار کشتی بودیم ازم متنفر بودی گریه های قایمکی رو یادته ؟
-تو میفهمیدی ؟
-گفتم که رها جان من در مورد تو همه چیو میدونم همه چیو
-اووم منم عاشق همینم
-بانوی زیبا میشوی عروس خانه ما؟
جلوم زانو زدو گفت
با من ازدواج میکنی که بشم بابای بچه هات بشم نیمه وجودت؟
-تو شدی نیمه وجودم دقیقا ۴ سال پیش تو دقیقا شدی بابای بچم همون دوماه پیش ولی من میخوام بگم نه
-چی یعنی چی شوخی میکنی دیگه
-بله شوخی میکنم
-دیوونه شدی
-اره دیوونه تو کورشم
-اره عزیزم بریم که کارت دارم
اومدیم لب ساحل که یه پل بود که از رو دریا رد میشد خیلی قشنگ بود رفتیم روش
که گفت
-میری اونجا و چند نفر هستن که آمادت کنن سریع آماده شو
-اوکی عزیزم
-برو عشقم
رفتم که چشمامو بستن منو نشوندن داشتن با موهام ور میرفتن
حدود نیم ساعتی موهامو میکشید
-داری چیکار میکنیییی بابا پدرم درومد
-اروم باشید خانم
-اه
-یکی داشت با ناخونام ور میرفت که بعدش اومدو چشبندمو باز کردو آرایش خودمو پاک کردو منو دوباره آرایش کرد
-ساعت چنده
-ساعت ۸ هست خانم
-اوکی
بعد از آرایشم گفت
-ببخشید ولی دوباره باید چشماتونو ببندیم
-خیل خب
چشمامو بستن که صدای زیپ لباسمو شنیدم
-داری چه غلطی میکنیییی
-بانو آروم باشید باید لباستون رو بپوشید
-خودم میپوشم مگه چلاغم
-شما نباید لباس رو ببینید
-سریع تموم کن
بعد از پوشیدنش احساس سنگینی میکردم چقدر یعنی سنگین بود لباس
-چشمامو باز نمیکنی؟؟؟
-کمکتون میکنیم که برید بیرون آروم حرکت کنید
-اوکی
-رها جان
-کورش میشه چشمامو باز کنم ؟؟؟
-عزیز دلم بزار من واست باز کنم
-وااااااااییی چقدر خوشگله اینجاااااا کورشششششش لباسمو چه سفید بهم میاااااادددد
-تو زیبا ترین عروسی هستی که میبینم
-من من واااای خدای من
-بیا سوار شو
-سوار کشتی چرا
-بیا عزیزم
فیلم بردار داشت فیلم میگرفتو اصن باورم نمیشد
سوار کشتی شدیم که من رو به دریا به کورش گفتم
-باورم نمیشه
-اولاش وقتی سوار کشتی بودیم ازم متنفر بودی گریه های قایمکی رو یادته ؟
-تو میفهمیدی ؟
-گفتم که رها جان من در مورد تو همه چیو میدونم همه چیو
-اووم منم عاشق همینم
-بانوی زیبا میشوی عروس خانه ما؟
جلوم زانو زدو گفت
با من ازدواج میکنی که بشم بابای بچه هات بشم نیمه وجودت؟
-تو شدی نیمه وجودم دقیقا ۴ سال پیش تو دقیقا شدی بابای بچم همون دوماه پیش ولی من میخوام بگم نه
-چی یعنی چی شوخی میکنی دیگه
-بله شوخی میکنم
-دیوونه شدی
-اره دیوونه تو کورشم
۲.۸k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.