سلطنت راز آلود
//سلطنت راز آلود//
پارت 14
جیمین......لحظه ای که چشمانم در چشمان او گره خورد دیگر خودم را
نشناختم ام لحظات را برای دیدن او سپری میکنم و برای دیدن دوباره او به جلو حرکت میکند مسیر ناهموار میدانم مسير رسیدن به او ناهموار خواهم بود ولی میخواهم این راه را در پيش بگیرم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
الویز......نمیدانم چکونه در دلم نفوذ کردی نمیدانم که چگونه در چشمان خاکستری ات گم شده ام مسیری نگاه ات من هستم ولی مسیر احساست چی اعتماد مهره سختی هست که بدست آوردن اش همانند گرفت ماهی از آب های گلآلود ست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر یک از آن ها با فکر های که در ذهن داشت به سمته مسیری که سرنوشت برای شان رقم زده بود رفتن
الویز با لباسی سفید که بر تن داشت و موهایی آشفته و لخته که توی نسیم صبح گاهی به همراه باد به رقص در آمده بودن به سمته شاهزاده که کنار اسپ اش ایستاد بود رفت مه نه چندان غلیظی بر روی درختان افتاده بود شاهزاده از دور درحال نگریستن آن دوشیزه بود
برای باری صدم زیبایی اش رو تحسین کرد الویز چشمان اش به شاهزاده که تمام مدت نزاره گر او بود چشم دوخت مثل همیشه جذاب و پر ابهت
فرقی نمیکرد در تاریکی شب باشد یا دم صبح که زیر مه صبح گاهی ایستاد بود او هميشه جذاب و غیر قابل توصیف بود
الویز : خوب من امادم و خیلی هم کنجکاو
شاهزاده لبخند ریزی زد که شبیه پوزخندی صدا داری بود نگاهش را به چشمان الویز دوخت
جیمین : عجله نکن بهم میرسیم
سواری اسپ اش شد و دستش را سمته دوشیزه که خیره نگاهش میکرد دراز کرد الویز نگاهش را بین دست شاهزاده و چشمانش چرخاند
شاهزاده وقتی تردید او را دید این بار سعی کرد با لحنی مهربان اعتماد او را به دست بياورد
با لحنی نرم و صدای گوش نوازش کمی بيشتر به طرف خم شد
جیمین : بهم اعتماد کن
الویز نگاهش را به چشمان شاهزاده دوخت آن نگاه هیچ وقت نمیتوانست دورغ باشد مهربان و اعتماد که در آن چشمان خاکستری موج میزد نمیتواست دروغ یا فریب باشد دست گرم را در دست سرد شاهزاده گذاشت لحظه از سردی دست به خودش لرزيد [ اسلاید ۲ ]
او را جلوی خودش رو اسپ نشاند دست هایش را دوره دوشیزه که حال دقیقه توی بغلش نشسته بود حلقه کرد و افسار اسپ را در دستانش گرفت
الویز صورتش را سمته شاهزاده چرخاند و از آن فاصله نزدیک به صورت بدون نقص خیره شد [ اسلاید ۳ ]
تا حال هیچ وقت همچین حسی نداشت احساس میکرد گرمای بدنش هر لحظه ممکن هست او را به آتیش بکشد
شاهزاده قرمزی گوش های آن دوشیزه را دید و این برایش تازگی داشت وقتی یک فرد بخاطر نزدیکی به او خجالت کشیده بود
الویز نگاهش را یه جلو داد و شاهزاده درحالی که چونه اش با شونه لخت دوشیزه برخورد میکرد افسار اسپ را محکم به اسپ کوبيد و با سرعت نچندان سریع حوکت کردن،
پارت 14
جیمین......لحظه ای که چشمانم در چشمان او گره خورد دیگر خودم را
نشناختم ام لحظات را برای دیدن او سپری میکنم و برای دیدن دوباره او به جلو حرکت میکند مسیر ناهموار میدانم مسير رسیدن به او ناهموار خواهم بود ولی میخواهم این راه را در پيش بگیرم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
الویز......نمیدانم چکونه در دلم نفوذ کردی نمیدانم که چگونه در چشمان خاکستری ات گم شده ام مسیری نگاه ات من هستم ولی مسیر احساست چی اعتماد مهره سختی هست که بدست آوردن اش همانند گرفت ماهی از آب های گلآلود ست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر یک از آن ها با فکر های که در ذهن داشت به سمته مسیری که سرنوشت برای شان رقم زده بود رفتن
الویز با لباسی سفید که بر تن داشت و موهایی آشفته و لخته که توی نسیم صبح گاهی به همراه باد به رقص در آمده بودن به سمته شاهزاده که کنار اسپ اش ایستاد بود رفت مه نه چندان غلیظی بر روی درختان افتاده بود شاهزاده از دور درحال نگریستن آن دوشیزه بود
برای باری صدم زیبایی اش رو تحسین کرد الویز چشمان اش به شاهزاده که تمام مدت نزاره گر او بود چشم دوخت مثل همیشه جذاب و پر ابهت
فرقی نمیکرد در تاریکی شب باشد یا دم صبح که زیر مه صبح گاهی ایستاد بود او هميشه جذاب و غیر قابل توصیف بود
الویز : خوب من امادم و خیلی هم کنجکاو
شاهزاده لبخند ریزی زد که شبیه پوزخندی صدا داری بود نگاهش را به چشمان الویز دوخت
جیمین : عجله نکن بهم میرسیم
سواری اسپ اش شد و دستش را سمته دوشیزه که خیره نگاهش میکرد دراز کرد الویز نگاهش را بین دست شاهزاده و چشمانش چرخاند
شاهزاده وقتی تردید او را دید این بار سعی کرد با لحنی مهربان اعتماد او را به دست بياورد
با لحنی نرم و صدای گوش نوازش کمی بيشتر به طرف خم شد
جیمین : بهم اعتماد کن
الویز نگاهش را به چشمان شاهزاده دوخت آن نگاه هیچ وقت نمیتوانست دورغ باشد مهربان و اعتماد که در آن چشمان خاکستری موج میزد نمیتواست دروغ یا فریب باشد دست گرم را در دست سرد شاهزاده گذاشت لحظه از سردی دست به خودش لرزيد [ اسلاید ۲ ]
او را جلوی خودش رو اسپ نشاند دست هایش را دوره دوشیزه که حال دقیقه توی بغلش نشسته بود حلقه کرد و افسار اسپ را در دستانش گرفت
الویز صورتش را سمته شاهزاده چرخاند و از آن فاصله نزدیک به صورت بدون نقص خیره شد [ اسلاید ۳ ]
تا حال هیچ وقت همچین حسی نداشت احساس میکرد گرمای بدنش هر لحظه ممکن هست او را به آتیش بکشد
شاهزاده قرمزی گوش های آن دوشیزه را دید و این برایش تازگی داشت وقتی یک فرد بخاطر نزدیکی به او خجالت کشیده بود
الویز نگاهش را یه جلو داد و شاهزاده درحالی که چونه اش با شونه لخت دوشیزه برخورد میکرد افسار اسپ را محکم به اسپ کوبيد و با سرعت نچندان سریع حوکت کردن،
- ۱۰.۵k
- ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط