دستای گرمشو توی دستم گرفتم،کاش هیچوقت گذشته رو کنکاش نمی
دستای گرمشو توی دستم گرفتم،کاش هیچوقت گذشته رو کنکاش نمیکردم .....
سرشو روی شونه ام گذاشتو گفت:کاش زمان تو همین لحظه وایسته،نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم ،باورم نمیشه که قرار مال من شی.....
بوسه ای روی دستام نشوندو گفت:قول بده هیچوقت ازم سرد نشی!!!
هه من همین الآنم قلبم یخ زده بود از سرد بودن،به تکون دادن سرم اکتفا کردم وگفتم:پاشو بریم بخوابیم ،فردا کلی کار داریم ....
سوالی نگام کرد که گفتم:میخوام همه چی زودتر شکل بگیره ،ببین رها من میخوام که فقط مال من شی نمیخوام یه لحظه ام کنارم نباشی،رها میشه زودتر اذدواج کنیم ؟؟؟فردام قراربریم خرید عروسی !!!!
با تعجب گفت: طا ها من هنوز به مامانمو بابام نگفتم ،چخبره عجله که نداریم ....
_چراخیلیم داریم هفته دیگه میشی زنم ،میشی ماله من ....
آره من عجله داشتم واسه انتقام ،واسه انتقامی که ازبچگیم منتظرش بودم ،این حق من بود که انتقام خون مامانمو بگیرم.....
باصدای بلندی گفت:چی؟هفته دیگه معلوم هست اصلا چی میگی من کلی کاردارم .....
بااخم گفتم:راحتبگو نمیخوام دیگه....
دستشو روی دستم گذاشتو گفت:نه دیونه این چیه میگی معلومه که منو میخوام زودتر مال هم شیم ،مگه میشه من قلبمو نخوام،ولی خوب تو هم درک کن من باید به خانواده ام صحبت کنم....
پیشونیشو بوسیدمو با همون چشای سردم گفتم:نمیدونم رها باید حلش کنی خودت ،من هفته دیگه میخوام که تو زنم شده باشی ....
لبخندی بهم زد صورتمو دستاش قاب کردوگفت :بریم بخوابیم؟
باشه ای گفتم ودست تو دست به سمت اتاقمون رفتیم.....
سرشو روی شونه ام گذاشتو گفت:کاش زمان تو همین لحظه وایسته،نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم ،باورم نمیشه که قرار مال من شی.....
بوسه ای روی دستام نشوندو گفت:قول بده هیچوقت ازم سرد نشی!!!
هه من همین الآنم قلبم یخ زده بود از سرد بودن،به تکون دادن سرم اکتفا کردم وگفتم:پاشو بریم بخوابیم ،فردا کلی کار داریم ....
سوالی نگام کرد که گفتم:میخوام همه چی زودتر شکل بگیره ،ببین رها من میخوام که فقط مال من شی نمیخوام یه لحظه ام کنارم نباشی،رها میشه زودتر اذدواج کنیم ؟؟؟فردام قراربریم خرید عروسی !!!!
با تعجب گفت: طا ها من هنوز به مامانمو بابام نگفتم ،چخبره عجله که نداریم ....
_چراخیلیم داریم هفته دیگه میشی زنم ،میشی ماله من ....
آره من عجله داشتم واسه انتقام ،واسه انتقامی که ازبچگیم منتظرش بودم ،این حق من بود که انتقام خون مامانمو بگیرم.....
باصدای بلندی گفت:چی؟هفته دیگه معلوم هست اصلا چی میگی من کلی کاردارم .....
بااخم گفتم:راحتبگو نمیخوام دیگه....
دستشو روی دستم گذاشتو گفت:نه دیونه این چیه میگی معلومه که منو میخوام زودتر مال هم شیم ،مگه میشه من قلبمو نخوام،ولی خوب تو هم درک کن من باید به خانواده ام صحبت کنم....
پیشونیشو بوسیدمو با همون چشای سردم گفتم:نمیدونم رها باید حلش کنی خودت ،من هفته دیگه میخوام که تو زنم شده باشی ....
لبخندی بهم زد صورتمو دستاش قاب کردوگفت :بریم بخوابیم؟
باشه ای گفتم ودست تو دست به سمت اتاقمون رفتیم.....
۱۵.۶k
۱۱ بهمن ۱۳۹۹