پارت ۱۶
اسلحه رو توی دستش چرخوند و ...
-: باشه حالا زیاد پرو نشو
خواست بره
+:مریضی
-:چی میگی تو
+:جوری رفتار میکنی انگار روانیی ..گاهی میگی میکشمت گاهی میگی عوض میشم و کارام و جبران میکنم
-:اووو .. من یه سادیسمی ام و نصف حرفام ممکنه دروغ باشه .. ولی میخوام عوض بشم .. شاید حرفام دروغ بود ولی اونجای که گفتم عوض میشم و همه ی کارای که کردم و جبران میکنم .. دروغ نبود
+:.چرا باید حرفت و باور کنم
-: چون مجبوری باور کنی
به سمتم قدم برداشت و بلندم کرد .
-:خیلی سبکی غذا نمیخوری
+:میخورم
-: اخخ.. یادم رفته بود فقط ۱۴ سالته
+:اوهوم.. خیلی خیلی کوچیکم
-:چه خوب اینجوری من بزرگت میکنم
همینجوری که راه میرفت .. باهام حرف میزد ..
+:چرا مودت هر دقیقه عوض میشه
-: بستگی و روزم و آدمی که باهاشم داره
+:اومم.. یعنی من الان خوب یا بد.. آخه گاهی باهام خیلی خوبی گاهی هم باهام خیلی بدی ..
منو توی ماشین گذاشت و خودش کنارم نشست ..
-:تو رو خودمم نمیدونم..
ماشین و روشن کرد و به سمت جای نامعلومی رفت ..
+:چطور نمیدونی
-:گاهی میری رو اعصابم ولی .. خیلی کیوتی . خیلی هم بامزه فقط یکم پروی
+:خودم میدونم
.-:خوبه که میدونی
یکم گذشت که ..
واقعا حوصلم داشت میترکید
+: میگم کی میرسیم
-:دو ساعت دیگه
+:چیییی .. دو ساعتتتتتت
-:گوشم رفت.. آرومتر
+:آخه دو ساعت زیاده حوصلم سر رفته
-:گوشیت هست
+:خاموشه شارژ نداره
-:کتاب توی داشبورد هست
+:حوصله ی خوندن ندارم
-اون دیگه مشکله خودته نه من
+:اوففففف
داشبورد و باز کردم ... چند تا کتاب توش بود ..
مرگ ، آخرین دنیا , زندگی آخر
+:از این کتابا میخونی
-:اره
+:عجب
آخرین دنیا رو برداشتم که ..
-:اون یکی غمگینه
+:برو بابا چه غمگینی من اصلا سرِ کتاب گریه نمیکنم
-:باشه خوددانی
کتاب و برداشتم و شروع به خوندنش کردم ...
(یک ساعت بعد )
+:عرررر .... چرا مرد .. گناه داشتتتتت ..
-:وقتی میگم غمگینه چرا حرف گوش نمیدی .. حقته
+:میشه نرینی به احساساتم
-: چشم ..
ماشین و نگه داشت ..
+:چرا نگه داشتی
-:خودش خاموش شد
از ماشین پیاده شد .. و رفت ببینه ماشین چشه ..
بعد از چند دقیقه برگشت ..
-: بنزین اش تموم شده
+:الان چیکار کنیم
-:باید تا صبح منتظر بمونیم
+:من همینجوری حوصلم پوکیده بود ..
-: باید تحمل کنی ..
روی جای خودش نشست .. و به جاده خیره شده بود ..
-: باشه حالا زیاد پرو نشو
خواست بره
+:مریضی
-:چی میگی تو
+:جوری رفتار میکنی انگار روانیی ..گاهی میگی میکشمت گاهی میگی عوض میشم و کارام و جبران میکنم
-:اووو .. من یه سادیسمی ام و نصف حرفام ممکنه دروغ باشه .. ولی میخوام عوض بشم .. شاید حرفام دروغ بود ولی اونجای که گفتم عوض میشم و همه ی کارای که کردم و جبران میکنم .. دروغ نبود
+:.چرا باید حرفت و باور کنم
-: چون مجبوری باور کنی
به سمتم قدم برداشت و بلندم کرد .
-:خیلی سبکی غذا نمیخوری
+:میخورم
-: اخخ.. یادم رفته بود فقط ۱۴ سالته
+:اوهوم.. خیلی خیلی کوچیکم
-:چه خوب اینجوری من بزرگت میکنم
همینجوری که راه میرفت .. باهام حرف میزد ..
+:چرا مودت هر دقیقه عوض میشه
-: بستگی و روزم و آدمی که باهاشم داره
+:اومم.. یعنی من الان خوب یا بد.. آخه گاهی باهام خیلی خوبی گاهی هم باهام خیلی بدی ..
منو توی ماشین گذاشت و خودش کنارم نشست ..
-:تو رو خودمم نمیدونم..
ماشین و روشن کرد و به سمت جای نامعلومی رفت ..
+:چطور نمیدونی
-:گاهی میری رو اعصابم ولی .. خیلی کیوتی . خیلی هم بامزه فقط یکم پروی
+:خودم میدونم
.-:خوبه که میدونی
یکم گذشت که ..
واقعا حوصلم داشت میترکید
+: میگم کی میرسیم
-:دو ساعت دیگه
+:چیییی .. دو ساعتتتتتت
-:گوشم رفت.. آرومتر
+:آخه دو ساعت زیاده حوصلم سر رفته
-:گوشیت هست
+:خاموشه شارژ نداره
-:کتاب توی داشبورد هست
+:حوصله ی خوندن ندارم
-اون دیگه مشکله خودته نه من
+:اوففففف
داشبورد و باز کردم ... چند تا کتاب توش بود ..
مرگ ، آخرین دنیا , زندگی آخر
+:از این کتابا میخونی
-:اره
+:عجب
آخرین دنیا رو برداشتم که ..
-:اون یکی غمگینه
+:برو بابا چه غمگینی من اصلا سرِ کتاب گریه نمیکنم
-:باشه خوددانی
کتاب و برداشتم و شروع به خوندنش کردم ...
(یک ساعت بعد )
+:عرررر .... چرا مرد .. گناه داشتتتتت ..
-:وقتی میگم غمگینه چرا حرف گوش نمیدی .. حقته
+:میشه نرینی به احساساتم
-: چشم ..
ماشین و نگه داشت ..
+:چرا نگه داشتی
-:خودش خاموش شد
از ماشین پیاده شد .. و رفت ببینه ماشین چشه ..
بعد از چند دقیقه برگشت ..
-: بنزین اش تموم شده
+:الان چیکار کنیم
-:باید تا صبح منتظر بمونیم
+:من همینجوری حوصلم پوکیده بود ..
-: باید تحمل کنی ..
روی جای خودش نشست .. و به جاده خیره شده بود ..
- ۱۳.۱k
- ۰۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط