ویو تهیونگ

ویو تهیونگ

آنقدر گریه کرد که نفسش گرفت و بیهوش شد این بچه چرا اینجوری حرف میزنه بغلش کردم جین و سوجین و جنی اومدن تو عمارت و سوجین با عصبانیت گفت
@این کدوم خری چرا بغلش کردیییی (داد)
_سوجین خفه شو
جین گفت
+این همون دخترست که گفتی؟چه بلایی سرش اومده
_خب....(قضیه رو تعریف کرد)
+این ورژن دختر خودته
جنی گفت
×تفریح جدید اومد
@یسسس،ما میریم کلی کار داریم
پرش زمانی فردا
ویو آت
بلند شدم و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم با کرم پودر کبودی هامو پوشوندم و یه هودی و یه دامن قهوه ای پوشیدم و رفتم پایین بدنم درد میکرد رفتم سمت در شاید بتونم فرار کنم رفتم سمت بادیگارد ها
∆سلام چطورین
=کیم آت لطفا برو اونور اجازه نداری از این خط بیای بیرون
به پایین نگاه کردم یه خط قرمز بود یه قدم رفتم عقب که یه دختر با پاش از پشت حولم داد عصبی شدم،بلند شدم
∆چه گوهی میخوری
@میدونی من کیم؟
∆هر خری که هستی تقاص زدنم و پس میدی
بعد تف کردم تو صورتش که جیغ جیغ کرد
@چطور جرعت می‌کنی روانی
∆تا تو باشی بهم بی احترامی نکنی
بعد رفتم سمت بادیگارد و به یه چیز میله تور اشاره کردم و برش داشتم و لبخند زدم
∆اینو باید قرض بگیرم
رفتم سمتش با ترس نگام میکرد پوزخند زدم وقت تفریحه
×میخوای چه غلطی کنی ( ترس)
∆تلافی
میخواستم بزنم که....
برا ادامه سه پارت جدید ۳۰ لایک بخورن
دیدگاه ها (۱۳)

میخواستم بزنم که یه نفر دستم و از پشت گرفت اون دختره که دید ...

ویو تهیونگبردمش داخل یکی از سلول ها که کلا مشکی بود تختش دیو...

ویو تهیونگاین دختر فرشته ست...ولی خب این عمارت...متضاد اونه....

ته نشنیدم ات چون کریویو تهیونگدیگه داشت عصبیم میکرد دستشو گر...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱

پارت ۴۱با حس نوازش های کسی بیدار شدم نفسم تنگ شده بود و داشت...

#دوپارتی#هیونجین#درخواستیوقتی شب عروسی... ویو ات وای امروز خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط