وقتی که ناراحت می شوم در چشم هایم اشک می نشیند و چانه ام
وقتی که ناراحت میشوم در چشم هایم اشک مینشیند و چانه ام میلررزد، در این مواقع دلم میخواد کنجی پیدا کنم و در آنجا اشک بریزم، شاید دلیل ناراحتی کوچک باشد اما آنقدر در زندگی به پایان رسیده ام که همان جرقه کوچک شروع آتشیست بزرگ، در حقیقت هیچکس ذره ای برای حال آدمیزاد ارزشی قائل نیست، این کمی آزارم میدهد.این هارا برایش نوشتم و در مقابلش نشستم.
بعد از خواندش نگاهی به من کرد و گفت: منم همینطور، منم همینطور..
بعد از خواندش نگاهی به من کرد و گفت: منم همینطور، منم همینطور..
۲۶.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.