پارت 37
پارت 37
ویو ته ..
خیلی از دستش اعصبانی بودم ولی ناخود آگاه غش کرد وقتی که رفتم سمتش نه نفس میکشید نه نبضش میزد انگار ی آب داغ ریختن رو سرم ی لحظه حس نبودنش رو تصور کردم من بدون این دختر میمیرمم .. براید بغلش کردم و بردمش سوار ماشین شدم و به صورت نور رانندگی کردم و نفهمیدیم کی رسیددم دوباره بغلش کردم و بردمش سمت اورژانس داد زذمم..
تهیونگ: کمککککککک... توروخدا کمکک کنین ( گریه)) زندگیم داره از دستت میرععهه کمک کنیننننن
دکتر: اقای کیم بیاریدش اینجا ..
بردمش تو اتاق آی سیو گذاشتم و بهش شک وارد میکردن هر لحظه داشتم داغون تر میشدم .. که دکتر اومد بیرون..
تهیونگ: چی.. شود ؟!.. هوم؟..مرد؟!(گریع شدیدتررررر )
دکتر: ن آقایکیم اروم باشیدد حالشون خوبه .. فقط بخاطر شوکی که بهش وارد شده برای لحظه ایی چند دقیقه مرده بود اینجور بیمار ها هستن که ب دلیل شوک گذشته اتفاق بیوفته و از دستش بدیم ولی خوشبختانه خانم کیم قوی هستن و نجات پیدا کردن ... بعد از چند دقیقه که از آی سی یو آوردیمش بیرون میتونین ببینینش..
تهیونگ: ممنون ... خیلی مننون😭
دکتر: خواهش میکنم ... لطفا آرامش تونو حفظ کنین ..
تهیونگ: چشمم😢
✨چند ساعت بعدد✨
ویو مینا
چشامو کم کم باز کردم و به اطراف نگا کردم جای نامشخصی بود کم کم ویندوزم اومد بالا و فهمیدم بیمارستانم که در اتاق باز شد و تهیونگ اومد تو از حالت چشای سرخش فهمیدم که گریه کرده ولی چرا ؟! بخاطر من ؟! نه بابا شاید به خاطر کاری که کرده عذاب وجدان گرفته اره ممکنه..
تهیونگ: ح.. حالت چطورع؟!
مینا: خوبمم.. ولی انگار تو خوب نیستی!!
تهیونگ: ن خوبم چیزی نیس
ویو ته ..
خیلی از دستش اعصبانی بودم ولی ناخود آگاه غش کرد وقتی که رفتم سمتش نه نفس میکشید نه نبضش میزد انگار ی آب داغ ریختن رو سرم ی لحظه حس نبودنش رو تصور کردم من بدون این دختر میمیرمم .. براید بغلش کردم و بردمش سوار ماشین شدم و به صورت نور رانندگی کردم و نفهمیدیم کی رسیددم دوباره بغلش کردم و بردمش سمت اورژانس داد زذمم..
تهیونگ: کمککککککک... توروخدا کمکک کنین ( گریه)) زندگیم داره از دستت میرععهه کمک کنیننننن
دکتر: اقای کیم بیاریدش اینجا ..
بردمش تو اتاق آی سیو گذاشتم و بهش شک وارد میکردن هر لحظه داشتم داغون تر میشدم .. که دکتر اومد بیرون..
تهیونگ: چی.. شود ؟!.. هوم؟..مرد؟!(گریع شدیدتررررر )
دکتر: ن آقایکیم اروم باشیدد حالشون خوبه .. فقط بخاطر شوکی که بهش وارد شده برای لحظه ایی چند دقیقه مرده بود اینجور بیمار ها هستن که ب دلیل شوک گذشته اتفاق بیوفته و از دستش بدیم ولی خوشبختانه خانم کیم قوی هستن و نجات پیدا کردن ... بعد از چند دقیقه که از آی سی یو آوردیمش بیرون میتونین ببینینش..
تهیونگ: ممنون ... خیلی مننون😭
دکتر: خواهش میکنم ... لطفا آرامش تونو حفظ کنین ..
تهیونگ: چشمم😢
✨چند ساعت بعدد✨
ویو مینا
چشامو کم کم باز کردم و به اطراف نگا کردم جای نامشخصی بود کم کم ویندوزم اومد بالا و فهمیدم بیمارستانم که در اتاق باز شد و تهیونگ اومد تو از حالت چشای سرخش فهمیدم که گریه کرده ولی چرا ؟! بخاطر من ؟! نه بابا شاید به خاطر کاری که کرده عذاب وجدان گرفته اره ممکنه..
تهیونگ: ح.. حالت چطورع؟!
مینا: خوبمم.. ولی انگار تو خوب نیستی!!
تهیونگ: ن خوبم چیزی نیس
۸.۷k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.