پارت ۲۳
پارت ۲۳
همه با هم زدن زیر خنده و سعی کردن به بردن ادامه لوستر از خونه ادامه بدن و بعدش مطمئنا یه دل سیر غذا خوردن اونم با دست پخت جین البته بعد کلی اصرار که جین آشپزی کنه چون آشپزیش خیلی خوب بود توی این حین جین تلاش میکرد یه جوری غذا رو به بقیه اعضا برسونه که توش موفق بود اما یه نفر رو یادشون رفته بود نارا که هنوز در عماق فکر خودش گم شده بود نمیدونست چه اتفاقی داره اطرافش می افته از همون بچگیش نمیدونست از همون روز....
فلش بک*
۸سالگی نارا*
نارا تو سالن بزرگ در حال قدم زدن بود ادای مامان بزرگش رو در می آورد از مامان بزرگش خوشش نمیومد درسته توی یک خانواده ی خیلی بزرگ به دنیا آمده بود و خیلی مورد احترام بودن برای خیلی از نارا کلا یه آدم دیگه بود با کل خانواده تفاوت داشت ولی اون روز براش خیلی فرق داشت اون روز نمیدونست یه جوری وارد دنیایی شده بود که توش از پری و گربه همه چیز بگیر ولی وقتی این داستان رو برای مامانش و مامان بزرگش تعریف کرد میگفتن خیالاتی شدی ولی نارا مطمعن بود تمام چیزا رو یادش بود حتی دوست خیالیش فیلیکس که فقط صداش رو میشنید و فقط یه بار دیدش و بعد اون دیگه دوستش رو هیچ وقت ندید هیچ وقت
پایان فلش بک*
بعد خوردن غذا همه پذیرایی رفتن و باهم جرعت حقیقت بازی میکردن و هانام رفت آشپزخونه تا یه نوشیدنی بیاره برای همه اما خب اونجا با دو پسر دیگه آشنا میشه جیهوپ و تهیونگ خب الان میگید اینا کجان بیاین بریم چند دقیقه قبل
٪هیونگ
^چیه؟
٪به خدا اگه جین بفهمه کلمون کندست
^ته بلاخره باید این ماهیتابه رو قایم کنیم و
میدونم میدونی که یکی از مورد علاقه ترین ماهیتابه های جینه
٪چرا باید تو این موقعیت باید قایمش کنیم؟
^بهترین فرصته
برگردیم به زمان حال زمانی که هانا وارد آشپزخونه میشه و با دیدن دو فرد که دارن با هم همفکری میکنن و متوجه نمیشن هانا با یه دونه موز به سمتشون میره قبلا توی فیلم دیده بود که خیلی شبیه اسلحست پس یکیشو روی سر جیهوپ گذاشت
&شما کی هستین و اینجا چیکار میکنین؟
همه با هم زدن زیر خنده و سعی کردن به بردن ادامه لوستر از خونه ادامه بدن و بعدش مطمئنا یه دل سیر غذا خوردن اونم با دست پخت جین البته بعد کلی اصرار که جین آشپزی کنه چون آشپزیش خیلی خوب بود توی این حین جین تلاش میکرد یه جوری غذا رو به بقیه اعضا برسونه که توش موفق بود اما یه نفر رو یادشون رفته بود نارا که هنوز در عماق فکر خودش گم شده بود نمیدونست چه اتفاقی داره اطرافش می افته از همون بچگیش نمیدونست از همون روز....
فلش بک*
۸سالگی نارا*
نارا تو سالن بزرگ در حال قدم زدن بود ادای مامان بزرگش رو در می آورد از مامان بزرگش خوشش نمیومد درسته توی یک خانواده ی خیلی بزرگ به دنیا آمده بود و خیلی مورد احترام بودن برای خیلی از نارا کلا یه آدم دیگه بود با کل خانواده تفاوت داشت ولی اون روز براش خیلی فرق داشت اون روز نمیدونست یه جوری وارد دنیایی شده بود که توش از پری و گربه همه چیز بگیر ولی وقتی این داستان رو برای مامانش و مامان بزرگش تعریف کرد میگفتن خیالاتی شدی ولی نارا مطمعن بود تمام چیزا رو یادش بود حتی دوست خیالیش فیلیکس که فقط صداش رو میشنید و فقط یه بار دیدش و بعد اون دیگه دوستش رو هیچ وقت ندید هیچ وقت
پایان فلش بک*
بعد خوردن غذا همه پذیرایی رفتن و باهم جرعت حقیقت بازی میکردن و هانام رفت آشپزخونه تا یه نوشیدنی بیاره برای همه اما خب اونجا با دو پسر دیگه آشنا میشه جیهوپ و تهیونگ خب الان میگید اینا کجان بیاین بریم چند دقیقه قبل
٪هیونگ
^چیه؟
٪به خدا اگه جین بفهمه کلمون کندست
^ته بلاخره باید این ماهیتابه رو قایم کنیم و
میدونم میدونی که یکی از مورد علاقه ترین ماهیتابه های جینه
٪چرا باید تو این موقعیت باید قایمش کنیم؟
^بهترین فرصته
برگردیم به زمان حال زمانی که هانا وارد آشپزخونه میشه و با دیدن دو فرد که دارن با هم همفکری میکنن و متوجه نمیشن هانا با یه دونه موز به سمتشون میره قبلا توی فیلم دیده بود که خیلی شبیه اسلحست پس یکیشو روی سر جیهوپ گذاشت
&شما کی هستین و اینجا چیکار میکنین؟
۸.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.