پارت ۱۱۹ آخرین تکه قلبم
#پارت_۱۱۹ #آخرین_تکه_قلبم
هر کدوم از پسراش یکیو دارن هرشب پی عشقو حالشونن و جلو مردم فاز حضرت علی و چشم پاک و دل پاک رو برا مردم میان و جا نماز میشورن برا بقیه.. تو ندیدی من رنش بودم هزار تا چیز دیدم ازش و با اخلاق گندش که فقط طرف خانواده اش و خواهراش بود ساختم تهش حق من منت بود.مگه یه آدم چقدر می تونه حرف توی دلش باشه که تک تک حرفاش از تنفر باشه..
_مامان..
پوزخندی زد و گفت:
_خیلی خرابه اوضاع نیاز، حتی فکرشم نکن من با دلداری خوب بشممن تازه چشمم وا شده.. تموم مدت خودمو زده بودم به خواب.. الان بیدار شدم و می بینم که چه قدر خر بودم
_دور از جونت مامان..
_نه نیاز تو راست می گفتی..این یکیو داره که یه روز گرمش کنه یه روز سردش برا همین بود که یه روز عین ماه روشن بود و یه روز عین شب تاریک..!
_آروم مامان میشنون..!
_کجای کاری نیاز یه عمره همه خبر داشتن ما خام بودیم ما خر بودیم!
_تروخدا مامان تمومش کن حالا که بابا مرده ، می خوای بعد مر گ رسواش کنی؟
_رسوا ؟ منم که رسوا شدم.. خاطرت جمع الان کل فامیل و آشناهامون توی روستا و شهر فهمیدن و دارن به پوز منو می خندن!
_کی از کجا می خواد بفهمه آخه؟
_باباحاجی ات رو دیر یا زود میاد مامور می بره..
_مگه میشه آخه این چه حرفیه میزنی؟
_اون دختره گفت انقدر مصمم بود که این حرفو زد.
_حرف مفت زد .
پوزخندی زد و اشکش ریخت روی گونه اش.
_مغز ما یه عمره حرف مفت شنیده عادت کردیم همه چیو مفت و بی ارزش تصور کنیم.
_یه طرفه به قاضی نرو..
_یه عمره بابات و خانواده اش قضاوت کردن حالا نوبت منه همین فردا میرم آمارشو در میارم آدرس مژگانو گیر میارم..باید بدونم قضیه چی بوده
_مامان خودتو ناراحت تر از این نکن.
_من دیگه بیشتر از این ناراحت نمیشم..من اشکامو ریختم شبای بدمم گذروندم فقط الان دلم می خواد بدونم حقیقت چیه؟
_گاهی ندونستن بهتره هر بدی یه بدتری ام داره من طاقت بیشتر از این شکستنت رو ندارم.
_من خیلی وقته شکستم دخترم .
لبخند تلخی زد و گفت:
_برم پیش خالت انگار رفت چایی بسازه.
لبخندی زدم و گفتم:
_باشه
***
سینا اومد کنارم و گفت:
_چخبر از شازده ات؟
_هیچی این چند روز نتونستم باهاش در ارتباط باشم بخاطر اوضاع نا اوکی!
_پس حتما عصبیه.
_صدرصد..کلید کرده وگرنه من که گفتم تموم شده همه چیز.
_یعنی تو دوس نداری کلید کنه؟
_باور کن نه دوس ندارم اون که عاشقم نیست فقط چون قبلا خیلی به حرفش بودم فکر می کنه هنوزم می تونم یه زن زندگی باشم واسش ولی خودت که خوب می دونی من آدم عجیبی ام اگه کسی عاشقم نباشه نمی تونه باهام خوشبخت شه .
_شایدم عاشقت باشه
_نه نیس فقط حس مالکیت داره بهم.
_خب این از عشق میاد
_نه از سادگی طرف مقابل میاد که باید برای کاری شخصیشم از طرف اجازه بگیره چون تنهام گذاشته نمی تونم اعتماد کنم که نمیره!
هر کدوم از پسراش یکیو دارن هرشب پی عشقو حالشونن و جلو مردم فاز حضرت علی و چشم پاک و دل پاک رو برا مردم میان و جا نماز میشورن برا بقیه.. تو ندیدی من رنش بودم هزار تا چیز دیدم ازش و با اخلاق گندش که فقط طرف خانواده اش و خواهراش بود ساختم تهش حق من منت بود.مگه یه آدم چقدر می تونه حرف توی دلش باشه که تک تک حرفاش از تنفر باشه..
_مامان..
پوزخندی زد و گفت:
_خیلی خرابه اوضاع نیاز، حتی فکرشم نکن من با دلداری خوب بشممن تازه چشمم وا شده.. تموم مدت خودمو زده بودم به خواب.. الان بیدار شدم و می بینم که چه قدر خر بودم
_دور از جونت مامان..
_نه نیاز تو راست می گفتی..این یکیو داره که یه روز گرمش کنه یه روز سردش برا همین بود که یه روز عین ماه روشن بود و یه روز عین شب تاریک..!
_آروم مامان میشنون..!
_کجای کاری نیاز یه عمره همه خبر داشتن ما خام بودیم ما خر بودیم!
_تروخدا مامان تمومش کن حالا که بابا مرده ، می خوای بعد مر گ رسواش کنی؟
_رسوا ؟ منم که رسوا شدم.. خاطرت جمع الان کل فامیل و آشناهامون توی روستا و شهر فهمیدن و دارن به پوز منو می خندن!
_کی از کجا می خواد بفهمه آخه؟
_باباحاجی ات رو دیر یا زود میاد مامور می بره..
_مگه میشه آخه این چه حرفیه میزنی؟
_اون دختره گفت انقدر مصمم بود که این حرفو زد.
_حرف مفت زد .
پوزخندی زد و اشکش ریخت روی گونه اش.
_مغز ما یه عمره حرف مفت شنیده عادت کردیم همه چیو مفت و بی ارزش تصور کنیم.
_یه طرفه به قاضی نرو..
_یه عمره بابات و خانواده اش قضاوت کردن حالا نوبت منه همین فردا میرم آمارشو در میارم آدرس مژگانو گیر میارم..باید بدونم قضیه چی بوده
_مامان خودتو ناراحت تر از این نکن.
_من دیگه بیشتر از این ناراحت نمیشم..من اشکامو ریختم شبای بدمم گذروندم فقط الان دلم می خواد بدونم حقیقت چیه؟
_گاهی ندونستن بهتره هر بدی یه بدتری ام داره من طاقت بیشتر از این شکستنت رو ندارم.
_من خیلی وقته شکستم دخترم .
لبخند تلخی زد و گفت:
_برم پیش خالت انگار رفت چایی بسازه.
لبخندی زدم و گفتم:
_باشه
***
سینا اومد کنارم و گفت:
_چخبر از شازده ات؟
_هیچی این چند روز نتونستم باهاش در ارتباط باشم بخاطر اوضاع نا اوکی!
_پس حتما عصبیه.
_صدرصد..کلید کرده وگرنه من که گفتم تموم شده همه چیز.
_یعنی تو دوس نداری کلید کنه؟
_باور کن نه دوس ندارم اون که عاشقم نیست فقط چون قبلا خیلی به حرفش بودم فکر می کنه هنوزم می تونم یه زن زندگی باشم واسش ولی خودت که خوب می دونی من آدم عجیبی ام اگه کسی عاشقم نباشه نمی تونه باهام خوشبخت شه .
_شایدم عاشقت باشه
_نه نیس فقط حس مالکیت داره بهم.
_خب این از عشق میاد
_نه از سادگی طرف مقابل میاد که باید برای کاری شخصیشم از طرف اجازه بگیره چون تنهام گذاشته نمی تونم اعتماد کنم که نمیره!
۱۴۴.۵k
۲۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.