رابطه سوخته (Burnt relationship )༺༻
رابطه سوخته (Burnt relationship )༺༻
part ⁴³
اتاقش بهم روحیه میداد اما یهو ناراحتم میکرد
از اینکه توی اون اتاق بودم بعضی وقتا ناراحت بودم بعضی وقتا خوشحال نمیدونم دقیقا چم شده بود
رفتم گوشیمو برداشتم و دراز کشیدم رو تخت
همین ک روشنش کردم عکس جه یون رو دیدم رو صفحم نمیدونم چرا ولی وقتی الان نگاش میکنم همش دوست دارم دیگه نبینمش (زبونتو گاز بگیر عه عه عه )
رفتم تو گالری کلی عکس بود ک دلم نمیخواست ببینمش برا همین گوشیمو گذاشتم و لباس برداشتم و رفتم توی حموم تا یکم از این خستگی و ناراحتی در بیام
همیشه همینجورم....
ویو جه یون:
املوژ بابا دفت بلیم پالک ولی نمیدونم بلا شی دفت الان بلیم اخه الان داشت شب میشد و من میخواشتم ببینم آبجی جه هوآ کی میاد تا بلم و تو اتاقش کالتون باب استفنجی ندا کنیم
اتاقش خیلی خوبه من خیلی دوسش دالم لندش خیلی گشنگه چون اونجا تنها جاییه ک لنگش فرلق داله همه ی خونمون لندش مشتی و سفیده من از مشتی خوشم نمیاد چون خیلی دلمو میگیله بلا همین همیشه موقه خواب میلم پیش آبجی جه هوآ اما عجیبه املوز با بابا رفته بودیم پالک بابا داشت گیه میترد نمیدونم شلا
شاید چون اژ من خوشش نمیاد؟ اله؟ پس چرا منو نمیبلن یتیم خونه؟ اونا ک منو دوش ندالن مگ نه؟ بابا خودش شلم داد ژد این کافی بود برای اینته بدونم منو دوش ندالن
تنها کشی ک منو دوس داله آبجی جه هوآئه
(ترجمه:امروز بابا گفت بریم پارک اما نمیدونم برا چی گفت الان بریم اخه الان داشت شب میشد و من میخواستم ببینم آبجی جه هوآ کی میاد تا برم تو اتاقش کارتون باب استفنجی نگاه کنیم
اتاقش خیلی خوبه من خیلی دوست دارم رنگش خیلی قشنگه چون اونجا تنها جاییه ک رنگش فرق داره همه ی خونمون رنگش مشکی و سفیده من از مشکی خوشم نمیاد چون خیلی دلمو میگیره برا همین همش موقع خواب میرم پیش آبجی جه هوآ
اما عجیبه امروز با بابا رفته بودیم پارک بابا داشت گریه میکرد نمیدونم چرا
شاید چون از من خوشش نمیاد؟ آره؟ پس چرا منو نمیبرن یتیم خونه؟ اونا ک همش منو دوست ندارن مگ نه؟ بابا خودش سرم داد زد این کافی بود برای اینکه بدونم منو دوست ندارن تنها کسی ک منو دوست داره آبجی جه هوآئه.....)
part ⁴³
اتاقش بهم روحیه میداد اما یهو ناراحتم میکرد
از اینکه توی اون اتاق بودم بعضی وقتا ناراحت بودم بعضی وقتا خوشحال نمیدونم دقیقا چم شده بود
رفتم گوشیمو برداشتم و دراز کشیدم رو تخت
همین ک روشنش کردم عکس جه یون رو دیدم رو صفحم نمیدونم چرا ولی وقتی الان نگاش میکنم همش دوست دارم دیگه نبینمش (زبونتو گاز بگیر عه عه عه )
رفتم تو گالری کلی عکس بود ک دلم نمیخواست ببینمش برا همین گوشیمو گذاشتم و لباس برداشتم و رفتم توی حموم تا یکم از این خستگی و ناراحتی در بیام
همیشه همینجورم....
ویو جه یون:
املوژ بابا دفت بلیم پالک ولی نمیدونم بلا شی دفت الان بلیم اخه الان داشت شب میشد و من میخواشتم ببینم آبجی جه هوآ کی میاد تا بلم و تو اتاقش کالتون باب استفنجی ندا کنیم
اتاقش خیلی خوبه من خیلی دوسش دالم لندش خیلی گشنگه چون اونجا تنها جاییه ک لنگش فرلق داله همه ی خونمون لندش مشتی و سفیده من از مشتی خوشم نمیاد چون خیلی دلمو میگیله بلا همین همیشه موقه خواب میلم پیش آبجی جه هوآ اما عجیبه املوز با بابا رفته بودیم پالک بابا داشت گیه میترد نمیدونم شلا
شاید چون اژ من خوشش نمیاد؟ اله؟ پس چرا منو نمیبلن یتیم خونه؟ اونا ک منو دوش ندالن مگ نه؟ بابا خودش شلم داد ژد این کافی بود برای اینته بدونم منو دوش ندالن
تنها کشی ک منو دوس داله آبجی جه هوآئه
(ترجمه:امروز بابا گفت بریم پارک اما نمیدونم برا چی گفت الان بریم اخه الان داشت شب میشد و من میخواستم ببینم آبجی جه هوآ کی میاد تا برم تو اتاقش کارتون باب استفنجی نگاه کنیم
اتاقش خیلی خوبه من خیلی دوست دارم رنگش خیلی قشنگه چون اونجا تنها جاییه ک رنگش فرق داره همه ی خونمون رنگش مشکی و سفیده من از مشکی خوشم نمیاد چون خیلی دلمو میگیره برا همین همش موقع خواب میرم پیش آبجی جه هوآ
اما عجیبه امروز با بابا رفته بودیم پارک بابا داشت گریه میکرد نمیدونم چرا
شاید چون از من خوشش نمیاد؟ آره؟ پس چرا منو نمیبرن یتیم خونه؟ اونا ک همش منو دوست ندارن مگ نه؟ بابا خودش سرم داد زد این کافی بود برای اینکه بدونم منو دوست ندارن تنها کسی ک منو دوست داره آبجی جه هوآئه.....)
۶.۰k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.