🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 167
#leoreza
پانید:عشقمم بگو دیگه چرا انقدر اذیت میکنی دکتر چی گف
وقتی حرص میخورد خیلی بانمک میشد ماشین نگه داشتم جلوی یه رستوران برای شام
رضا:میگم عزیزدلم میگم این بچه جنسیتش چیه ولی خب یکم وقت بده
پانیذ:عشقم بخدا قول میدم ساکت اروم باشم ولی بگو چی گف دکتر
از ماشین پیاده شدیم دستشو گرفتم وارد رستوران شدیم جای خلوتی رو انتخاب کردم نشستیم
سر میزمون جای دنجی بود
پانیذ دستام گرف خودشو برام مظلوم کرد فک میکرد با این کاراش نرم میشم میگم واقعا درست فک میکرد ولی خب نباید میگفتم
پانید:عشقم زندگیممم قربونت برمم بگو دیگه
رضا:نچ باید جشن تعیین جنسیت بگیریم
پانید:میگیریم اما کی تا اون موقع از کنجکاوی مردممم
رضا:این چه حرفیه میزنی تو بعدشم فردا میگیریم پس فردا من پرواز دارم
پانید:رضاا
رضا:جونِ رضا
پانید:بابا منم دل دارم اخه الان اشکم در میاد
چشاش پر اشک شده بود از صندلی بلند شدم نشستم کنار صندلی بغلیش
دستم انداختم دور گردنش و سرشو گذاشتم رو شونش
رضا:قربون اشکات برم من گریه واسه چیه ابغوره نداشتیم دیگه پانیذ
اشکاشو پاک کرد
پانید:خب چیکار کنم من میری دلم برات تنگ میشه مهربونمم
بوسه ای به موهای خوش بوش زدم
رضا:مث برق و باد میگذره نترس میام کنارت
گارسون منو رو اورد و گذاشت رو میز منم ادامه دادم
رضا:حالا هم پاشو ببینم که خیلی گشنمه
منو رو تو دستم گرفتم و با هم شروع به انتخاب کردن انواع غذا ها کردیم
پانید:خوبه من حامله ام
لپشو کشیدم همونطور که داشتم غذا ها رو سفارش میدادم روبه پانیذ لب زدم
رضا:قربون زن حامله ام برم من
لبخندی زد
پانیذ:خدانکنه دیونه
وقتی غذا ها رو سفارش دادیم بعد یه ربع اوردن مشغول غذا خوردن بودیم که محراب برام تکستی فرستاد بازش کردم
محراب:ارسلان نمیتونه بیاد اخر هفته میره بر پروژه ای که اقای اسماعیلی بود میره من و ممدرضا میام باهات
باشه ای براش تایپ کردم که
پانیذ:1 ماه مون چند روزه
رضا:4 هفته ی اینا چطور
پانیذ:4 هفته دوری میشه مگه اخههه
رضا:گلمم اینجوری نکن دیگه میام زود میگذرع
هوفی کشید که بعد از تموم شدن غذا باهام رفتیم خونه وقتی رسیدیم
لباساشو عوض کرد و سریع خابش برد
منم با بچها برای فردا هماهنگ کردم
تیشرتم دراوردم دراز کشیدم کنارش دستم گذاشتم رو شکمش اومد بود جلو
رضا:قربون دختر خوشگلم برم که انقدر ارومه
بوسه ی بین شقیقه هاش زدم و به سه ثانیه نشد خابم برد.....
بچه دخترررهه گیگیلییی
پارت 167
#leoreza
پانید:عشقمم بگو دیگه چرا انقدر اذیت میکنی دکتر چی گف
وقتی حرص میخورد خیلی بانمک میشد ماشین نگه داشتم جلوی یه رستوران برای شام
رضا:میگم عزیزدلم میگم این بچه جنسیتش چیه ولی خب یکم وقت بده
پانیذ:عشقم بخدا قول میدم ساکت اروم باشم ولی بگو چی گف دکتر
از ماشین پیاده شدیم دستشو گرفتم وارد رستوران شدیم جای خلوتی رو انتخاب کردم نشستیم
سر میزمون جای دنجی بود
پانیذ دستام گرف خودشو برام مظلوم کرد فک میکرد با این کاراش نرم میشم میگم واقعا درست فک میکرد ولی خب نباید میگفتم
پانید:عشقم زندگیممم قربونت برمم بگو دیگه
رضا:نچ باید جشن تعیین جنسیت بگیریم
پانید:میگیریم اما کی تا اون موقع از کنجکاوی مردممم
رضا:این چه حرفیه میزنی تو بعدشم فردا میگیریم پس فردا من پرواز دارم
پانید:رضاا
رضا:جونِ رضا
پانید:بابا منم دل دارم اخه الان اشکم در میاد
چشاش پر اشک شده بود از صندلی بلند شدم نشستم کنار صندلی بغلیش
دستم انداختم دور گردنش و سرشو گذاشتم رو شونش
رضا:قربون اشکات برم من گریه واسه چیه ابغوره نداشتیم دیگه پانیذ
اشکاشو پاک کرد
پانید:خب چیکار کنم من میری دلم برات تنگ میشه مهربونمم
بوسه ای به موهای خوش بوش زدم
رضا:مث برق و باد میگذره نترس میام کنارت
گارسون منو رو اورد و گذاشت رو میز منم ادامه دادم
رضا:حالا هم پاشو ببینم که خیلی گشنمه
منو رو تو دستم گرفتم و با هم شروع به انتخاب کردن انواع غذا ها کردیم
پانید:خوبه من حامله ام
لپشو کشیدم همونطور که داشتم غذا ها رو سفارش میدادم روبه پانیذ لب زدم
رضا:قربون زن حامله ام برم من
لبخندی زد
پانیذ:خدانکنه دیونه
وقتی غذا ها رو سفارش دادیم بعد یه ربع اوردن مشغول غذا خوردن بودیم که محراب برام تکستی فرستاد بازش کردم
محراب:ارسلان نمیتونه بیاد اخر هفته میره بر پروژه ای که اقای اسماعیلی بود میره من و ممدرضا میام باهات
باشه ای براش تایپ کردم که
پانیذ:1 ماه مون چند روزه
رضا:4 هفته ی اینا چطور
پانیذ:4 هفته دوری میشه مگه اخههه
رضا:گلمم اینجوری نکن دیگه میام زود میگذرع
هوفی کشید که بعد از تموم شدن غذا باهام رفتیم خونه وقتی رسیدیم
لباساشو عوض کرد و سریع خابش برد
منم با بچها برای فردا هماهنگ کردم
تیشرتم دراوردم دراز کشیدم کنارش دستم گذاشتم رو شکمش اومد بود جلو
رضا:قربون دختر خوشگلم برم که انقدر ارومه
بوسه ی بین شقیقه هاش زدم و به سه ثانیه نشد خابم برد.....
بچه دخترررهه گیگیلییی
۱۰.۹k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.