🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 166
#paniz
رضا:میریم خوشگلم ولی قلبش یه چیزی بهت بگم
با تردید بهش نگا کردم تا حالا اینجوری باهام جدی نبود تو این شرایط
نگاهی به چشماش کرد و دستاش رو گرفتم
پانیذ:چیزی شده که من خبر ندارم
رضا:اونجوری نه ولی اره قرار یه چند وقتی نباشم
پانیذ:خب این یعنی چی
رضا:یعنی اینکه تو شرکت یه پرژه ای رو قبول کردم و به مدت 1 ماه شاید نباشم یا زودتر برگردم بستگی به اون پروژه داره با خودمم نمیتونم ببرمت چون حامله فک نکنم بتونی بیای خاستم باهات درمیون بزارم
نگاهم غمگین شد دوریش برام سخت بود اونم 1 ماه تا اون موقع دق میکنم
پانید:میشه حداقل منم بیام جورش کن
رضا:نمیشه خسته میشی بر خودتو و بچه هم خوب نیس
قطره اشکی از گوشه ی چشمم چکید و سرمو پتیین گرفتم و با ناخنام بازی کردم
پانیذ: ولی من دلم برات تنگ میشه طاقت ندارم ازت دور بمونم
بغلم کرد و سرم گذاشت رو سینش پیرهنش بوی خوبی میداد بدجور بوش منو مست کرده بود
چنگی به پیرهنش زدم و چشامو بستم
رضا:قربونت برم قول میدم زود بر میگردم با همکارم میرم دیگه فک کنم ارسلان هم بیاد باهام
سرم از سینش جدا کردم
پانید:ولی من غصه میخورم از دوریت
رضا:هرشب با هم حرف میزنیم به دیانا هم میگم بیاد پیشت بمونه تنها نمونی
پانیذ:باشه ولی وای به حالت اگه گوشیتو جواب ندی بخدا من میدونم با تو بلیط میگیرم میام اونجا
خندی کرد
پانیذ:بر چی میخندی
رضا:هااا همین مدلی تو میخاممم عشقم حالا پاشو اماده شو بریم دکتر ببینم این بچه دختره یا نه پاشو
براش چشم نازکی کردم که باز قهقهه اش رف بالا که ترسیدم
پانیذ:زهرمارر ترسیدممم بیشعور
بزور خندشو قورت داد و چیزه دیگه ای نگف منم اماده شدم تا بریم مطب
پله هارو پشت سر گذاشتم و به عایشه ای که رایان داشت میبرد بالا نگاه کردم
پانیذ:الهی من دورت بگردم خوابیده اره
عایشه :اره انقدر باهام بازی کرد که خابش برد
بوسه ای به لپ تپلش زدم
پانیذ:ببرش اتاقش توام برو استراحت کن خسته شدی منم برگشتم ازت میگیرمش
عایشه سری تکون داد منم رفتم تو ماشین بعد چندمین رضا اومد و به سمت مطب دکتر رفتیم
پارت 166
#paniz
رضا:میریم خوشگلم ولی قلبش یه چیزی بهت بگم
با تردید بهش نگا کردم تا حالا اینجوری باهام جدی نبود تو این شرایط
نگاهی به چشماش کرد و دستاش رو گرفتم
پانیذ:چیزی شده که من خبر ندارم
رضا:اونجوری نه ولی اره قرار یه چند وقتی نباشم
پانیذ:خب این یعنی چی
رضا:یعنی اینکه تو شرکت یه پرژه ای رو قبول کردم و به مدت 1 ماه شاید نباشم یا زودتر برگردم بستگی به اون پروژه داره با خودمم نمیتونم ببرمت چون حامله فک نکنم بتونی بیای خاستم باهات درمیون بزارم
نگاهم غمگین شد دوریش برام سخت بود اونم 1 ماه تا اون موقع دق میکنم
پانید:میشه حداقل منم بیام جورش کن
رضا:نمیشه خسته میشی بر خودتو و بچه هم خوب نیس
قطره اشکی از گوشه ی چشمم چکید و سرمو پتیین گرفتم و با ناخنام بازی کردم
پانیذ: ولی من دلم برات تنگ میشه طاقت ندارم ازت دور بمونم
بغلم کرد و سرم گذاشت رو سینش پیرهنش بوی خوبی میداد بدجور بوش منو مست کرده بود
چنگی به پیرهنش زدم و چشامو بستم
رضا:قربونت برم قول میدم زود بر میگردم با همکارم میرم دیگه فک کنم ارسلان هم بیاد باهام
سرم از سینش جدا کردم
پانید:ولی من غصه میخورم از دوریت
رضا:هرشب با هم حرف میزنیم به دیانا هم میگم بیاد پیشت بمونه تنها نمونی
پانیذ:باشه ولی وای به حالت اگه گوشیتو جواب ندی بخدا من میدونم با تو بلیط میگیرم میام اونجا
خندی کرد
پانیذ:بر چی میخندی
رضا:هااا همین مدلی تو میخاممم عشقم حالا پاشو اماده شو بریم دکتر ببینم این بچه دختره یا نه پاشو
براش چشم نازکی کردم که باز قهقهه اش رف بالا که ترسیدم
پانیذ:زهرمارر ترسیدممم بیشعور
بزور خندشو قورت داد و چیزه دیگه ای نگف منم اماده شدم تا بریم مطب
پله هارو پشت سر گذاشتم و به عایشه ای که رایان داشت میبرد بالا نگاه کردم
پانیذ:الهی من دورت بگردم خوابیده اره
عایشه :اره انقدر باهام بازی کرد که خابش برد
بوسه ای به لپ تپلش زدم
پانیذ:ببرش اتاقش توام برو استراحت کن خسته شدی منم برگشتم ازت میگیرمش
عایشه سری تکون داد منم رفتم تو ماشین بعد چندمین رضا اومد و به سمت مطب دکتر رفتیم
۸.۷k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.