رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۳۳
شروین: مادربزرگ پدریمون بعد فوت شوهرش ازدواج کرد اما خودشم زود فوت شد ما جز یه پدربزرگ ناتنی کسیو نداشتیم که اونم اصا مارو حساب نمیکرد خارج از کشور بود
اتفاقا چند سالیم فرانسه بوده ماهام که ایران الان این وکیل بود گف چندماه پیش فوت شده ایشونم گویا بدهی اینام داشته همه اموالش تو کشور دیگه مصادره شده اما تو فرانسه یه خونه داره جالب اینجاست خونه رو به اسم منه و جز ما وارث دیگه ای نداره اینم دنبال ما میگشته پیدامون نکرده
_ وای از اون پیرمرد پولدارا که بچه عم نداشته
شیدا: مادربزرگم بعد ازدواج زود فوت شد مرده عم کسیو نداشت تنها بود نمیدونم لابد کسیو نداشته دیگه
_ حس بدیه که هیچکی و نداشته باشی ن؟
شیدا: وقتی خودمون هستیم نه حس بدی نیست غمباد نگیریم فردا عروسیمونه ، ماهور چیکار کردی قضیه رو
+ خب هیچی دیگه کنار ساحل رو ماسه ها بشینید عقد کنیم چیکار میخوای کرده باشم
شیدا: دروغ
+ نه به جان تو
_ شوخی
+ ن
شروین: ازش حرف نکشین حالا ی کاری کرده دیگه شما ب کارتون برسید
_ ما جز فردا و خودمون کار دیگه ای داریم
شروین: خوبه نوش جونتون من باید برم
اومد طرفم گونمو بوسید :
فعلا عزیزم
_ فعلا...
با راشل ( همسر مایک ، همکار شروین ) و خواهرش آلیس تو آرایشگاه بودیم بیشتر از اینکه از راشل خوشم بیاد شیفته آلیس شدم که شخصیتش برام جالب بود! یه شخصیت آشنا که منو یاد شخصی مینداخت که نمیدونستم کیه! مهربون ، شوخ طبع ، شیطون و خودمونی
آرایشگر یکم از موهامو بصورت گل پشت سرم جمع کردو چن تارم انداخت جلوی صورتم تقریبا کارش تموم شده بود نذاشتم موهامو رنگ کنه شیدا داشت خودشو تو آینه نگا میکرد منم همزمان که آرایشگر داشت آخرین کاراشو میکرد با الیس حرف میزدم
آلیس: قبلا ندیدمتون!
_خب مدت کوتاهیه اومدیمو با خواهرتم آشنا نشده بودم
آلیس: که اینطور ، کنجکاوم شوهرتو ببینم
چشمکی بهم زد منم خندیدم
یکم بعد هردومون آماده و حاضر وایساده بودیم آلیس زودتر رفت بیرون منتظر پسرا بود اگه نمیدونستم دختر خوبیه الان فک میکردم داره دنبال پسر میگرده تور کنه با خنده رفتم پایین ک چشمم خورد به ماهور واخ چیشدن اینا چه تیپ دختر کشی زدن آلیس بی فکر رفت سمتشو بغلش کرد بعدم شروع کرد ب حرف زدن و تبریک فک کنم با شروین اشتباه گرفتش زدم زیرخنده برگشت سمت من : ببین دختر این خیلی خوبه اصا اوه مای گاد
منو ماهور به هم نگا کردیم خندیدیم
آلیس: چ به هم میاین وای باورم نمیشه
_عزیزم اشتباه گرفتی شوهر شیداست
آلیس شرمنده دستشو از روی بازوی ماهور برداشت و خندید : معذرت میخوام...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #قشنگ #جذاب #زیبا #خاص #بینظیر #شیک #هنری
شروین: مادربزرگ پدریمون بعد فوت شوهرش ازدواج کرد اما خودشم زود فوت شد ما جز یه پدربزرگ ناتنی کسیو نداشتیم که اونم اصا مارو حساب نمیکرد خارج از کشور بود
اتفاقا چند سالیم فرانسه بوده ماهام که ایران الان این وکیل بود گف چندماه پیش فوت شده ایشونم گویا بدهی اینام داشته همه اموالش تو کشور دیگه مصادره شده اما تو فرانسه یه خونه داره جالب اینجاست خونه رو به اسم منه و جز ما وارث دیگه ای نداره اینم دنبال ما میگشته پیدامون نکرده
_ وای از اون پیرمرد پولدارا که بچه عم نداشته
شیدا: مادربزرگم بعد ازدواج زود فوت شد مرده عم کسیو نداشت تنها بود نمیدونم لابد کسیو نداشته دیگه
_ حس بدیه که هیچکی و نداشته باشی ن؟
شیدا: وقتی خودمون هستیم نه حس بدی نیست غمباد نگیریم فردا عروسیمونه ، ماهور چیکار کردی قضیه رو
+ خب هیچی دیگه کنار ساحل رو ماسه ها بشینید عقد کنیم چیکار میخوای کرده باشم
شیدا: دروغ
+ نه به جان تو
_ شوخی
+ ن
شروین: ازش حرف نکشین حالا ی کاری کرده دیگه شما ب کارتون برسید
_ ما جز فردا و خودمون کار دیگه ای داریم
شروین: خوبه نوش جونتون من باید برم
اومد طرفم گونمو بوسید :
فعلا عزیزم
_ فعلا...
با راشل ( همسر مایک ، همکار شروین ) و خواهرش آلیس تو آرایشگاه بودیم بیشتر از اینکه از راشل خوشم بیاد شیفته آلیس شدم که شخصیتش برام جالب بود! یه شخصیت آشنا که منو یاد شخصی مینداخت که نمیدونستم کیه! مهربون ، شوخ طبع ، شیطون و خودمونی
آرایشگر یکم از موهامو بصورت گل پشت سرم جمع کردو چن تارم انداخت جلوی صورتم تقریبا کارش تموم شده بود نذاشتم موهامو رنگ کنه شیدا داشت خودشو تو آینه نگا میکرد منم همزمان که آرایشگر داشت آخرین کاراشو میکرد با الیس حرف میزدم
آلیس: قبلا ندیدمتون!
_خب مدت کوتاهیه اومدیمو با خواهرتم آشنا نشده بودم
آلیس: که اینطور ، کنجکاوم شوهرتو ببینم
چشمکی بهم زد منم خندیدم
یکم بعد هردومون آماده و حاضر وایساده بودیم آلیس زودتر رفت بیرون منتظر پسرا بود اگه نمیدونستم دختر خوبیه الان فک میکردم داره دنبال پسر میگرده تور کنه با خنده رفتم پایین ک چشمم خورد به ماهور واخ چیشدن اینا چه تیپ دختر کشی زدن آلیس بی فکر رفت سمتشو بغلش کرد بعدم شروع کرد ب حرف زدن و تبریک فک کنم با شروین اشتباه گرفتش زدم زیرخنده برگشت سمت من : ببین دختر این خیلی خوبه اصا اوه مای گاد
منو ماهور به هم نگا کردیم خندیدیم
آلیس: چ به هم میاین وای باورم نمیشه
_عزیزم اشتباه گرفتی شوهر شیداست
آلیس شرمنده دستشو از روی بازوی ماهور برداشت و خندید : معذرت میخوام...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #قشنگ #جذاب #زیبا #خاص #بینظیر #شیک #هنری
۵.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.