رمان دورترین نزدیک۲ کاور شخصیت ترانه
#پارت_۳۴
با دست به پشت سر ماهور اشاره کردم شروین اومد سمتمون آلیس دستشو دراز کرد سمت شروین و سلام کردو بعدم تبریک گفت برگشت سمتم مثلا آروم گفت: اینم خیلی خوشگله شت چی تور کردین شماها
شیدا و راشل اومدن پیشمون
شیدا: ای جاان چی شدین شماها و بعد ماهورو شروین و بغل کرد
آلیس : عه شیدا آرایشت خراب میشه نبوس
و قسمت جالب ماجرا اینجاست که اسمامونو عجیب غریب تلفظ میکرد و شیدا و شی دا صدا میزد و بقول خودش اسم منم کلا اون
آلیس: بزار ونوس صدا کنم الهه زیبایی از خداتم باشه
_ تو همون "ر" اسم منو "ق" تلفظ میکنی من عوقم میگیره
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم منو شروین جدا اونام جدا شروین یه چشش به رانندگی ش بود ی چشش به من
_ جلوتو نگا کن
شروین: نمیشه چیکار کنم با لبخند نگاش میکردم ک دستمو گرفت و برد سمت لباش و بوسید
رسیدیم کنار ساحل و شروین یکم عقب تر پارک کرد پیاده شد و اومد سمتم درو باز کرد دستشو دراز کرد سمتم دستمو گذاشتم تو دستش و پیاده شدم درو بست دستمو حلقه کردم دور بازوش بندر چقدر شلوغ بود یکم راه رفتیم و چشمم خورد به تپه ی همواری ک نسبت ب سطح زمین بلندتر بود و روش ی جایگاه قشنگ درست کرده بودن با لامپای کوچیک و ربانو گل تزئین شده بود براییه دورهمی کوچیک
_ شروین
با لبخند بهم نگاه کرد : جانم
_ اینجا
شروین: چرا که نه!
آروم رفتیم سمت جمعیت کوچیکی که اونجا بودن چند نفر از همکارای شروین و ماهور و شیدا ، شیدا و ماهورم زودتر از ما رسیده بودن شروین دوستاشو بهم معرفی کرد سی بل عم اومده بود اجبارا بهش دست دادم و تبریک خشک و خالی گفت بعدم سلام احوالپرسی با دوسه تا از همکارای شیدا اینا و یه ربع بعد رفتیم سمت جایگاه عروس داماد یکم از دریا فاصله داشتیم چون بندر بدجور شلوغ بود نیم ساعتی ک گذشت شخصی که گویا عاقد بود اومد اینجا کلا با ما فرق داشتن شروینم هی داشت به مرده توضیح میداد درمورد ما اونم بعد حرف زدن اومد پیشمون این از طرف کلیسا نبود باید بصورت رسمی تقاضا میدادیم که اونم موندم چجوری جور کردن
اونم بدبخت هی تلفظ اسم و فامیلی براش سخت بود و آلیس هی گیر میداد بهش حیف عروس بودم وگرنه باید میخندیدم مث بز در متانت کامل وایساده بودیم که اقاهه شروع کرد به صحبت کردن ...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #قشنگ #جذاب #زیبا #خاص #بینظیر #شیک #دخترونه
با دست به پشت سر ماهور اشاره کردم شروین اومد سمتمون آلیس دستشو دراز کرد سمت شروین و سلام کردو بعدم تبریک گفت برگشت سمتم مثلا آروم گفت: اینم خیلی خوشگله شت چی تور کردین شماها
شیدا و راشل اومدن پیشمون
شیدا: ای جاان چی شدین شماها و بعد ماهورو شروین و بغل کرد
آلیس : عه شیدا آرایشت خراب میشه نبوس
و قسمت جالب ماجرا اینجاست که اسمامونو عجیب غریب تلفظ میکرد و شیدا و شی دا صدا میزد و بقول خودش اسم منم کلا اون
آلیس: بزار ونوس صدا کنم الهه زیبایی از خداتم باشه
_ تو همون "ر" اسم منو "ق" تلفظ میکنی من عوقم میگیره
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم منو شروین جدا اونام جدا شروین یه چشش به رانندگی ش بود ی چشش به من
_ جلوتو نگا کن
شروین: نمیشه چیکار کنم با لبخند نگاش میکردم ک دستمو گرفت و برد سمت لباش و بوسید
رسیدیم کنار ساحل و شروین یکم عقب تر پارک کرد پیاده شد و اومد سمتم درو باز کرد دستشو دراز کرد سمتم دستمو گذاشتم تو دستش و پیاده شدم درو بست دستمو حلقه کردم دور بازوش بندر چقدر شلوغ بود یکم راه رفتیم و چشمم خورد به تپه ی همواری ک نسبت ب سطح زمین بلندتر بود و روش ی جایگاه قشنگ درست کرده بودن با لامپای کوچیک و ربانو گل تزئین شده بود براییه دورهمی کوچیک
_ شروین
با لبخند بهم نگاه کرد : جانم
_ اینجا
شروین: چرا که نه!
آروم رفتیم سمت جمعیت کوچیکی که اونجا بودن چند نفر از همکارای شروین و ماهور و شیدا ، شیدا و ماهورم زودتر از ما رسیده بودن شروین دوستاشو بهم معرفی کرد سی بل عم اومده بود اجبارا بهش دست دادم و تبریک خشک و خالی گفت بعدم سلام احوالپرسی با دوسه تا از همکارای شیدا اینا و یه ربع بعد رفتیم سمت جایگاه عروس داماد یکم از دریا فاصله داشتیم چون بندر بدجور شلوغ بود نیم ساعتی ک گذشت شخصی که گویا عاقد بود اومد اینجا کلا با ما فرق داشتن شروینم هی داشت به مرده توضیح میداد درمورد ما اونم بعد حرف زدن اومد پیشمون این از طرف کلیسا نبود باید بصورت رسمی تقاضا میدادیم که اونم موندم چجوری جور کردن
اونم بدبخت هی تلفظ اسم و فامیلی براش سخت بود و آلیس هی گیر میداد بهش حیف عروس بودم وگرنه باید میخندیدم مث بز در متانت کامل وایساده بودیم که اقاهه شروع کرد به صحبت کردن ...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #قشنگ #جذاب #زیبا #خاص #بینظیر #شیک #دخترونه
۵.۴k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.