رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۳۲
شیدا:راست میگی باشه حالاالانکه نمیریم یکاریش میکنیم تااونموق،من وسط کلی کارازشرکت اومدم بیرون این رئیسمونم که نمیشناسی بدم میاد زیر دست کسی کار کنم
شروین: میفهمم عزیزم ولی مجبوریم خب؟ منکه با بیمارستان مشکلی ندارم ولی میدونم شما باید ریاست تو دستت باشه ک دلت به کار بره بابا گفت اوکی میکنه برات گفتم نه شک میکنن بهمون یهویی انقدر دارایی هوم؟ درضمن هرچیزیو مخالفت کردم خونه رو نذاشت
یه خونه ویلایی آماده کرده بعد ازدواج بریم اونجا انقدر تکمیله که میترسم بریم اونجا چی بگم بهشون؟!
شیدا: چه میدونم یه طلایی چیزی جور کن بفروش یا بگو پس اندازی داشتم هنو پولشو کامل ندادم همچین چیزی
شروین: توکه خونه رو ندیدی در حد کاخه چی بگم بهشون بگم پدر مشهورم در زمینه خلاف اینو برام خریده؟! تازه پول این خونه یک صدهزارم اموالشم نمیشه؟!
شیدا: فکر بدی عم نیست! مثلا بگیم ی پدربزرگی داشتیم فوت شده جز مام کسیو نداره ارث رسیده بهمون
شروین: نمیدونم واقعا تازه بابا خونه رو سند زده
شیدا: جوون مال منه؟!
شروین: اره مال تو و شوهرت من میرم یجا دیگه
شیدا: عه یعنی چی نمیخوام من ، حسودد
شروین: چه حسادتی شیدا منکه هرچی داشتم همیشه مال تو بوده،اعتراضی کردم به کارای بابا؟!
شیدا: خب این یکیو یعنی زده به اسم تو ن؟
شروین: اره خونه ب اسم منه میزنم ب اسمت بعدا،بعد ازدواج اگه دوستا و همکارامون بخوان بیان چی بگم؟! واسه همین میگم شما اونجا بمونید من همینجا راحتم
شیدا: میزنی ب اسم من یا زنت؟! من دیگه نمیدونم چی بگم همون قضیه ارث و میراث یه وکیل قلابی پیدا کن بیاد یهویی پیشمون بگه چندماهه دنبالتون میگشتم شما ی پدربزرگ ناتنی داشتین فوت شده جز شما وارث دیگه ای نداره ی خونه داره اینجا اون مال شماست بقیه اموالشم مصادره بانک بدهی کوفتی
شروین خندید : خوشم میاد سناریو چیدنت عالیه
شیدا پشت چشمی نازک کرد: مث داداشم
شروین دستشو دراز کرد سمتش شیدا اومد پیشش بغلش کرد : خب الان عصبانی نباش از داداشت هوم؟
شیدا: اگه پسر خوبی باشی عصبانی نیستم...
ترانه
سر میز ناهار بودیم گوشی شروی زنگ خورد وقتی جواب داد شروع کرد ب فارسی صحبت کردن و همین باعث تعجب ماها شد
شیدا: کیه شروین؟
بعد از اینکه تلفن و قطع کرد نگاهی به ما انداخت...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#پست_جدید #خاصترین #قشنگ #جذاب #زیبا #خاص #بینظیر #شیک #هنری
شیدا:راست میگی باشه حالاالانکه نمیریم یکاریش میکنیم تااونموق،من وسط کلی کارازشرکت اومدم بیرون این رئیسمونم که نمیشناسی بدم میاد زیر دست کسی کار کنم
شروین: میفهمم عزیزم ولی مجبوریم خب؟ منکه با بیمارستان مشکلی ندارم ولی میدونم شما باید ریاست تو دستت باشه ک دلت به کار بره بابا گفت اوکی میکنه برات گفتم نه شک میکنن بهمون یهویی انقدر دارایی هوم؟ درضمن هرچیزیو مخالفت کردم خونه رو نذاشت
یه خونه ویلایی آماده کرده بعد ازدواج بریم اونجا انقدر تکمیله که میترسم بریم اونجا چی بگم بهشون؟!
شیدا: چه میدونم یه طلایی چیزی جور کن بفروش یا بگو پس اندازی داشتم هنو پولشو کامل ندادم همچین چیزی
شروین: توکه خونه رو ندیدی در حد کاخه چی بگم بهشون بگم پدر مشهورم در زمینه خلاف اینو برام خریده؟! تازه پول این خونه یک صدهزارم اموالشم نمیشه؟!
شیدا: فکر بدی عم نیست! مثلا بگیم ی پدربزرگی داشتیم فوت شده جز مام کسیو نداره ارث رسیده بهمون
شروین: نمیدونم واقعا تازه بابا خونه رو سند زده
شیدا: جوون مال منه؟!
شروین: اره مال تو و شوهرت من میرم یجا دیگه
شیدا: عه یعنی چی نمیخوام من ، حسودد
شروین: چه حسادتی شیدا منکه هرچی داشتم همیشه مال تو بوده،اعتراضی کردم به کارای بابا؟!
شیدا: خب این یکیو یعنی زده به اسم تو ن؟
شروین: اره خونه ب اسم منه میزنم ب اسمت بعدا،بعد ازدواج اگه دوستا و همکارامون بخوان بیان چی بگم؟! واسه همین میگم شما اونجا بمونید من همینجا راحتم
شیدا: میزنی ب اسم من یا زنت؟! من دیگه نمیدونم چی بگم همون قضیه ارث و میراث یه وکیل قلابی پیدا کن بیاد یهویی پیشمون بگه چندماهه دنبالتون میگشتم شما ی پدربزرگ ناتنی داشتین فوت شده جز شما وارث دیگه ای نداره ی خونه داره اینجا اون مال شماست بقیه اموالشم مصادره بانک بدهی کوفتی
شروین خندید : خوشم میاد سناریو چیدنت عالیه
شیدا پشت چشمی نازک کرد: مث داداشم
شروین دستشو دراز کرد سمتش شیدا اومد پیشش بغلش کرد : خب الان عصبانی نباش از داداشت هوم؟
شیدا: اگه پسر خوبی باشی عصبانی نیستم...
ترانه
سر میز ناهار بودیم گوشی شروی زنگ خورد وقتی جواب داد شروع کرد ب فارسی صحبت کردن و همین باعث تعجب ماها شد
شیدا: کیه شروین؟
بعد از اینکه تلفن و قطع کرد نگاهی به ما انداخت...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#پست_جدید #خاصترین #قشنگ #جذاب #زیبا #خاص #بینظیر #شیک #هنری
۶۳.۴k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.