چند پارتی درخواستی p①
راوی « با صدای کلید و باز شدن در،دختر گوشیش رو روی میز گذاشت و به استقبال پدرش دم در رفت...جونگکوک با دیدن دخترک کوچولوش لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت...تن دختر اونقدر سبک بود که جونگکوک اونو به راحتی بلندش کرد...بعد از سه روز دیدن دخترش بهترین آرامش دنیا رو به روحش تزریق میکرد...چند دقیقه ای گذشت که سورا با لبخند به دم در رفت و سلامی به همسرش داد...
سورا « سلام عزیزم....خوش اومدی...
جونگکوک جیا رو روی زمین گذاشت و همسرش رو در آغوش کشید...
جونگکوک « خب خب چخبرا...
جیا یکدفعه رنگش پرید و با چشم و ابرو به نامادری مهربونش اشاره کرد که چیزی نگه...
سورا « ام چیزی نشده...اتفاق خاصی نیوفتاده
راوی « درسته! نامادری! نامادری که فرق زیادی با مادر برای جیا نداشت...وقتی که مادر واقعی جیا توی تصادف فوت شد، جیا یک سالش بود و جونگکوک به اصرار مادر پدرش با مین سورا ازدواج کرد درصورتی که میلی به این ازدواج نداشت اما سورا تونست با اخلاق و مهربونی خالصانش برای جونگکوک و دلنگرانی و عشق مادرانش نسبت به جیا، جونگکوک رو عاشق و جیا رو وابسته خودش کنه...جیا اونو مادر خودش میدونست برای همین همچیز رو بهش میگفت و همینطور موضوع قرار گذاشتنش با پسر سال سومی مدرسش! میترسید کوک بفهمه چون میدونست خیلی روی جیا حساسه...اما چیمشید اگه جیا خیلی یهویی لو میرفت؟!
سورا « سلام عزیزم....خوش اومدی...
جونگکوک جیا رو روی زمین گذاشت و همسرش رو در آغوش کشید...
جونگکوک « خب خب چخبرا...
جیا یکدفعه رنگش پرید و با چشم و ابرو به نامادری مهربونش اشاره کرد که چیزی نگه...
سورا « ام چیزی نشده...اتفاق خاصی نیوفتاده
راوی « درسته! نامادری! نامادری که فرق زیادی با مادر برای جیا نداشت...وقتی که مادر واقعی جیا توی تصادف فوت شد، جیا یک سالش بود و جونگکوک به اصرار مادر پدرش با مین سورا ازدواج کرد درصورتی که میلی به این ازدواج نداشت اما سورا تونست با اخلاق و مهربونی خالصانش برای جونگکوک و دلنگرانی و عشق مادرانش نسبت به جیا، جونگکوک رو عاشق و جیا رو وابسته خودش کنه...جیا اونو مادر خودش میدونست برای همین همچیز رو بهش میگفت و همینطور موضوع قرار گذاشتنش با پسر سال سومی مدرسش! میترسید کوک بفهمه چون میدونست خیلی روی جیا حساسه...اما چیمشید اگه جیا خیلی یهویی لو میرفت؟!
۱۸۱.۵k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.