سناریو درخواستی روز ولنتاین

سناریو درخواستی :  روز ولنتاین!

کیم نامجون : اون روز صبح، تو توقع نداشتی ولی حسابی غافلگیر شدی! بعد از بیدار شدن به جای نامجون یه کاغذ روی تخت پیدا کردی! « صبح بخیر پرنسس! لطفا رو به رو رو نگاه کن، تا زندگی منو ببینی! و به طرفش برو! » سرت رو بلند کردی و با دیدن چهره خودت در اینه لبخندی زدی! بلند شدی و سمته اینه رفتی، که یه کاغذ دیگه لاش پیدا کردی « ایگو! تازه شروع شده هااا برو پایین تا هدیه اول رو دریافت کنی، خانوم کیم! » بعد از خوندن اخرین کلمه قند توی دلت اب شد! از اتاق بیرون اومدی و با یه میز کامل صبحانه رو به رو شدی، با یه کاغذ دیگه! « نوش جون عزیزم! بعد از خوردنش پایین منتظرتم تا ولنتاینمون رو با هم شروع کنیم! »

کیم سوکجین : روی مبل نشسته بودی و کلافه بودی! باورت نمی شد که روز ولنتاین رو فراموش کرده. اون بیخیال کنارت نشسته بود و دسته ای از موهات رو دور انگشتش می پیچید و باهاش ور می رفت . در تلاش بود که بخاطر قیافه کیوت تو، خندش رو کنترل کنه!!.. دیگه نمی تونستی تحمل کنی، پس برگشتی و با لحن کیوت و کلافه ای گفتی : سوکجینا! واقعا یادت نمیاد امروز چه روزیه؟ قند توی دلش اب شد. - بزار فکر کنم!! اهاااا ، جمعه اس دیگه. نفس کلافه ای کشیدی و بلند شدی و سمته اتاق رفتی. در رو باز کردی که با یه اتاق پر از بادکنک های قلبی و یه جعبه هدیه روی تخت مواجه شدی! در حالی که دستاش دورت پیچید توی گوشت گفت: چی فکر کردی جوجه؟ هوم؟ بازم گول خوردی خانوم کوچولوم!

مین یونگی: ساعت 4 صبح بود! در حالی که دستش توی دستت قفل بود قدم زنان سمته رود خونه هان رفتید! خورشید اروم اروم در حال طلوع بود، و تو اون رو درحالی که توی بغل یونگی بودی تماشا می کردی! چی از این ارامش بخش تر؟ دستش رو دور شونه ات حلقه کرد و اروم نوازشش میکرد! با صدای خاصش گفت: با اومدنت خورشید توی تاریک ترین نقطه زندگیم طلوع کرد! ولنتاین من میشی کیتین؟ هوم؟ لبخند گرمی زدی! جوابش رو دادی: چرا که نه؟ مستر مین! ادامه داد : پس میتونم ازت درخواست هدیه کنم؟ هوم؟ بعد از اتمام حرفش هدیه رو با یه بوسه ازت گرفت!...؟

خوشگلا فعلا اینو داشته باشید.. ادامه هم تو راهه!!
ماچ پس کلتون :))))😙)))
دیدگاه ها (۵۴)

عرررررر همه برگشتنننننن!!!!!... جز یه نفر!:):)))))کسی که بیش...

تکپارتی درخواستی با همکاری دخملی^^ تازه ازدواج کرده بودن و...

سلام به الماس کوشولو های کریستالی! حدس بزنید کی برگشته خوشگل...

خبببب نیلوفرای منننن)))))) عید همتون مبارککککک!!!! البته با ...

( گناهکار )۱۲۸ part مدیر حسابداری تقی به درب اتاق مدیر پارک ...

اگه بهشون سیلی بزنی✨چویا☆این روزا دیگه خیلی زیاد مس'ت میکرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط