ادامشششششض
وقتی بیدار شدم ساعت 2 شب بود
از هانا خر خبری نبود
معلوم بود رفته بلند شدم
میخاستم برم اتاق بخابم اما یادم افتاد کوک امشب میاد پس همونجا دراز کشیدمو تلوزیون نگاه کردم
نیم ساعتی میشد همونطوری دراز کشیده بودم
ک صدای در اومد
با فکر اینکه کوکه با ذوق نشستم رو مبل
و وقتی مطمئن شدم ک کوکه بدو بدو ب سمتش رفتم و بغلش کردم اما بدون اینکه نگام کنه پسم زدو گفت خستم
دروغ چرا از حرکاتش نارحت شدم
ب سمت اشپز خونه رفتم و ی لیوان اب خوردم چون مثل سگ تشنم بود
بعد ب سمت اتاقمون رفتم
چون گفت خستم احتمالا الان رو تخت خوابه
درو باز کردم اما بر خلاف تصوراتم رو میز کارش نشسته بود و داشت ی چیزی میخوند
این چرا انقدر ارومه؟
انتظار داشتم بگیره منو جر بده
رفتم جلوی میزش وایستادم
ات:کوک..کوکی جونم ..عشقممم..نفسمم؟؟..پسرکم؟؟
انگار ن انگار ک دارم باهاش حرف میزنم
کوک:خستم(سرد
ات :خسته ای بعد داری اینارو میخونی؟
کوک:حوصله بحث ندارم(،سرد ترررر
ع؟حوصله نداری؟خا دارم برات جئون
رفتم بغل صندلیش و ب زور یکم صندلیش رو دادم عقب ک با اون اخما ک الان میخاد چالم کنه نگام کرد
بدون اهمیت ب اون اخما رفتم رو پاش نشستم
و نزدیک صورتش شدم
لبامو تر کردم و گفتم
ات: پسرکم از دستم ناراحته؟
کوک:ارع ،بدجورم ناراحته
ات:چیکار کنم دیگه ناراحت نباشه؟
کوک :کاری نمیتونی بکنی بلندشو
ات:من نمیتونم اما تو که میتونی بکنیم
خدم ع حرفایی ک میزدم اب میشدم اما خب چ میشه کرد
پوزخندی زدو ب چشمام خیره شد
ات:بگو، بگو چیکار کنم تا پسرکم نارحت نباشه
||نگاهشو ب لبام داد منم منظورشو فهمیدم
دستمو دور گردنش حلقه کردم ولبامو رو لباش گزاشتموو اروم میبوسیدم
اونم دوتا دستش رو گزاشت رو پهلوم اما همراهی نمیکرد و فقط من بودم که داشتم میبوسیدمش
بعد میخاستم از جدا بشم ک پهلوم رو فشار داد و گاز محکمی از لبم گرفت
منم باهاش همراهی میکردم چون تنها راهی بود ک دیگه برام ناز نکنه
بعد چند مین با حس نفس کم اوردن پشت گردنش رو یکم فشار دادم ک فهمید و دست از بوسیدن کشید
ات:هنوزم ناراحتی؟
ی دستش ک رو پهلوم بود دست دیگش رو و روی کمر لختم میکشید
(اگ یادتون باشه کراپ پوشیده بود)
کوک:ارع
ات:چیکار کنم دیگه ناراحت نباشی؟
کوک:بریم رو کار
ات:خسته ای ها
کوک:من هیچوقت برای لمس کردن تو خسته نیستم فندوق شاید هم بدون لمس
از هانا خر خبری نبود
معلوم بود رفته بلند شدم
میخاستم برم اتاق بخابم اما یادم افتاد کوک امشب میاد پس همونجا دراز کشیدمو تلوزیون نگاه کردم
نیم ساعتی میشد همونطوری دراز کشیده بودم
ک صدای در اومد
با فکر اینکه کوکه با ذوق نشستم رو مبل
و وقتی مطمئن شدم ک کوکه بدو بدو ب سمتش رفتم و بغلش کردم اما بدون اینکه نگام کنه پسم زدو گفت خستم
دروغ چرا از حرکاتش نارحت شدم
ب سمت اشپز خونه رفتم و ی لیوان اب خوردم چون مثل سگ تشنم بود
بعد ب سمت اتاقمون رفتم
چون گفت خستم احتمالا الان رو تخت خوابه
درو باز کردم اما بر خلاف تصوراتم رو میز کارش نشسته بود و داشت ی چیزی میخوند
این چرا انقدر ارومه؟
انتظار داشتم بگیره منو جر بده
رفتم جلوی میزش وایستادم
ات:کوک..کوکی جونم ..عشقممم..نفسمم؟؟..پسرکم؟؟
انگار ن انگار ک دارم باهاش حرف میزنم
کوک:خستم(سرد
ات :خسته ای بعد داری اینارو میخونی؟
کوک:حوصله بحث ندارم(،سرد ترررر
ع؟حوصله نداری؟خا دارم برات جئون
رفتم بغل صندلیش و ب زور یکم صندلیش رو دادم عقب ک با اون اخما ک الان میخاد چالم کنه نگام کرد
بدون اهمیت ب اون اخما رفتم رو پاش نشستم
و نزدیک صورتش شدم
لبامو تر کردم و گفتم
ات: پسرکم از دستم ناراحته؟
کوک:ارع ،بدجورم ناراحته
ات:چیکار کنم دیگه ناراحت نباشه؟
کوک :کاری نمیتونی بکنی بلندشو
ات:من نمیتونم اما تو که میتونی بکنیم
خدم ع حرفایی ک میزدم اب میشدم اما خب چ میشه کرد
پوزخندی زدو ب چشمام خیره شد
ات:بگو، بگو چیکار کنم تا پسرکم نارحت نباشه
||نگاهشو ب لبام داد منم منظورشو فهمیدم
دستمو دور گردنش حلقه کردم ولبامو رو لباش گزاشتموو اروم میبوسیدم
اونم دوتا دستش رو گزاشت رو پهلوم اما همراهی نمیکرد و فقط من بودم که داشتم میبوسیدمش
بعد میخاستم از جدا بشم ک پهلوم رو فشار داد و گاز محکمی از لبم گرفت
منم باهاش همراهی میکردم چون تنها راهی بود ک دیگه برام ناز نکنه
بعد چند مین با حس نفس کم اوردن پشت گردنش رو یکم فشار دادم ک فهمید و دست از بوسیدن کشید
ات:هنوزم ناراحتی؟
ی دستش ک رو پهلوم بود دست دیگش رو و روی کمر لختم میکشید
(اگ یادتون باشه کراپ پوشیده بود)
کوک:ارع
ات:چیکار کنم دیگه ناراحت نباشی؟
کوک:بریم رو کار
ات:خسته ای ها
کوک:من هیچوقت برای لمس کردن تو خسته نیستم فندوق شاید هم بدون لمس
۲.۷k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.