پارت سیزدهم
#پارت_سیزدهم
فریال: طاها داری چیکار میکنی
طاها:وقتی دیدم فریال امد لب🚫امو گذاشتم رو لب🚫ای رها و می🚫مکیدم بعد از پشت بغلش کردمو گفتم جانم زنداداش
فریال:نه ولی طاها خیلی مشکوک میزنی راستشو بگو؟😐
طاها:خب گفتم که توضیح میدم دست رها رو گرفتم و پشت فریال داشتیم میرفتیم سمت مبل ها که به رها گفتم کسی نباید بفهمه که تو خونبس هستی مفهومه
رها:با این حرفش خیلی ناراحت شدم ولی گفتم باشه رفتیم رو مبل ها نشستیم که اون دختره امد سمتم و گفت بیا بریم اتاق که به طاها نگاه کردم ببینم چی میگه که دختره گفت
فریال: نمیخاد به این دوتا نگاه کنی اجازه ی این دوتا هم دست منه حالا بیا بریم
طاها:حالا نمیشه همینجا بحرفین ما هم حوصلمون سر نره
فریال:نه نمیشه حرفامون دخترونست
طاها: خب اونور مبل حرف بزنین
فریال: نه نه نه
طاها:خب بابا منو نخور
رها: فریال دست منو کشید برد سمت اتاق و گفت
فریال:رها تو خونه ی طاها چیکار میکنی
رها:هیچی
فریال: خب اینو جواب نده یه سوال دیگه
رها: بگو
فریال:چرا تو آشپز خونه طاها بازو هاتو محکم گرفته بود تا منو دید یهو بو🚫سیدتت
رها: اشتباه میکنی کاری باهام نداشت
فریال:رها هودیت رو دربیار
رها: چرا
فریال: لطفا
رها:بهش گفتم نه چون میدونستم طاها تو آشپز خونه محکم بازو هامو گرفته بود و تا الان حتما کبود شده بخاطر همین بهش گفتم نه ولی فریال سعی داشت هودیم رو در بیاره بخاطر همین مجبور شدم ...
طاها:وقتی دخترا رفتن بالا منم به شکیب گفتم رلمه ولی معلوم بود باور نکرده چون گفت
شکیب:طاها من که اول و آخر میفهمم ماجرا چیه فقط میخاستم از زبون خودت بشنوم
طاها: شکیب به موقعش بهت میگم داداش الان نمیشه
شکیب:باشه ولی مواظب باش زیاد دیر نشه
طاها:همینجوری که داشتیم حرف میزدیم یهو صدای ...
لایک❤کامنت✉فراموش نشه😘😘😍😍
فریال: طاها داری چیکار میکنی
طاها:وقتی دیدم فریال امد لب🚫امو گذاشتم رو لب🚫ای رها و می🚫مکیدم بعد از پشت بغلش کردمو گفتم جانم زنداداش
فریال:نه ولی طاها خیلی مشکوک میزنی راستشو بگو؟😐
طاها:خب گفتم که توضیح میدم دست رها رو گرفتم و پشت فریال داشتیم میرفتیم سمت مبل ها که به رها گفتم کسی نباید بفهمه که تو خونبس هستی مفهومه
رها:با این حرفش خیلی ناراحت شدم ولی گفتم باشه رفتیم رو مبل ها نشستیم که اون دختره امد سمتم و گفت بیا بریم اتاق که به طاها نگاه کردم ببینم چی میگه که دختره گفت
فریال: نمیخاد به این دوتا نگاه کنی اجازه ی این دوتا هم دست منه حالا بیا بریم
طاها:حالا نمیشه همینجا بحرفین ما هم حوصلمون سر نره
فریال:نه نمیشه حرفامون دخترونست
طاها: خب اونور مبل حرف بزنین
فریال: نه نه نه
طاها:خب بابا منو نخور
رها: فریال دست منو کشید برد سمت اتاق و گفت
فریال:رها تو خونه ی طاها چیکار میکنی
رها:هیچی
فریال: خب اینو جواب نده یه سوال دیگه
رها: بگو
فریال:چرا تو آشپز خونه طاها بازو هاتو محکم گرفته بود تا منو دید یهو بو🚫سیدتت
رها: اشتباه میکنی کاری باهام نداشت
فریال:رها هودیت رو دربیار
رها: چرا
فریال: لطفا
رها:بهش گفتم نه چون میدونستم طاها تو آشپز خونه محکم بازو هامو گرفته بود و تا الان حتما کبود شده بخاطر همین بهش گفتم نه ولی فریال سعی داشت هودیم رو در بیاره بخاطر همین مجبور شدم ...
طاها:وقتی دخترا رفتن بالا منم به شکیب گفتم رلمه ولی معلوم بود باور نکرده چون گفت
شکیب:طاها من که اول و آخر میفهمم ماجرا چیه فقط میخاستم از زبون خودت بشنوم
طاها: شکیب به موقعش بهت میگم داداش الان نمیشه
شکیب:باشه ولی مواظب باش زیاد دیر نشه
طاها:همینجوری که داشتیم حرف میزدیم یهو صدای ...
لایک❤کامنت✉فراموش نشه😘😘😍😍
۴۱.۸k
۱۴ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.