اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۷۰
(ویو جونگ کوک)
به اطراف نگاه کردم که...نابی دیدم داخل تراس روی زمین نشسته بود
به دیوار و میله های تراس تکیه داده بود....دفتر طراحی داخل دستاش بود
و داشت کارایی می کرد چشماش قرمز بود....دستاش داشت به لرزه
می افتاد.... اصلأ متوجه بیدار شدن من نشده بود
بلند شدم.... یعنی من چطور اومدم اینجا....یادم نیست حتماً زیاده روی کردم
داشتم بلند می شدم که نابی نگاش به من افتاد....
ولی نگاهی سرد و
نابی: مست کردی اومدی اینجا بی هوش شدی
دوباره نگاهش داد به دفتر و ادامه کارش داد
جونگ کوک: ببخشید مزاحم تو هم شدم
ولی اصلأ جوابی نداد و نگاهش هم بهم نداد....چش شده
بلند شدم به سمتش رفتم نگاهی به سر تا پاهاش کردم
دستای ظریفش که کاملآ قرمز بود....نقاشی عجیب کشیده بود
جنگلی با درختای زیاد.... ولی تمام درختا سبز که تمایل به تیره داشتن بودن
جنگلی ترسناک.....و خطر ناک ...
با سردی تمام و محکم لب زد
نابی: برو پایین پیش هیونگ سو....فکر عجیب می کنه
خواستم باهاش حرف بزنم و علت این هم سرد بودن بپرسم ولی....
مطمئن شدم جواب نمی ده به سمت طبقه پایین رفتم کنار هیونگ سو غرق
خواب نشستم گوشیم برداشتم و......
(ویو نابی)
جونگ کوک..... عاشق اونه....کاش قلبم از سینه در می آوردم
بعد که جونگ کوک رفت....اشکام دونه دونه جاری شد...
با مشت محکم به قلبم می کوبیدم
و زمزمه وار
نابی: لعنتی....چرا عاشق کسی شدی که کسی دیگه دوست داره
همونجا نشستم..... و آروم آروم اشکام جاری می شد.... اشکام پاک کردم
دفتر طراحی کنار گذاشتم دوش گرفتم.... استایل همیشگیم زدم
دستام پانسمان کردم بخاطر فشار زیاد زخمی شده بود
آروم از پله ها پایین رفتم......که........
پارت ۷۰
(ویو جونگ کوک)
به اطراف نگاه کردم که...نابی دیدم داخل تراس روی زمین نشسته بود
به دیوار و میله های تراس تکیه داده بود....دفتر طراحی داخل دستاش بود
و داشت کارایی می کرد چشماش قرمز بود....دستاش داشت به لرزه
می افتاد.... اصلأ متوجه بیدار شدن من نشده بود
بلند شدم.... یعنی من چطور اومدم اینجا....یادم نیست حتماً زیاده روی کردم
داشتم بلند می شدم که نابی نگاش به من افتاد....
ولی نگاهی سرد و
نابی: مست کردی اومدی اینجا بی هوش شدی
دوباره نگاهش داد به دفتر و ادامه کارش داد
جونگ کوک: ببخشید مزاحم تو هم شدم
ولی اصلأ جوابی نداد و نگاهش هم بهم نداد....چش شده
بلند شدم به سمتش رفتم نگاهی به سر تا پاهاش کردم
دستای ظریفش که کاملآ قرمز بود....نقاشی عجیب کشیده بود
جنگلی با درختای زیاد.... ولی تمام درختا سبز که تمایل به تیره داشتن بودن
جنگلی ترسناک.....و خطر ناک ...
با سردی تمام و محکم لب زد
نابی: برو پایین پیش هیونگ سو....فکر عجیب می کنه
خواستم باهاش حرف بزنم و علت این هم سرد بودن بپرسم ولی....
مطمئن شدم جواب نمی ده به سمت طبقه پایین رفتم کنار هیونگ سو غرق
خواب نشستم گوشیم برداشتم و......
(ویو نابی)
جونگ کوک..... عاشق اونه....کاش قلبم از سینه در می آوردم
بعد که جونگ کوک رفت....اشکام دونه دونه جاری شد...
با مشت محکم به قلبم می کوبیدم
و زمزمه وار
نابی: لعنتی....چرا عاشق کسی شدی که کسی دیگه دوست داره
همونجا نشستم..... و آروم آروم اشکام جاری می شد.... اشکام پاک کردم
دفتر طراحی کنار گذاشتم دوش گرفتم.... استایل همیشگیم زدم
دستام پانسمان کردم بخاطر فشار زیاد زخمی شده بود
آروم از پله ها پایین رفتم......که........
- ۹.۹k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط