من ولیعهد این تهیام موجودی که قرنهاست در حال پیمودن م
من ولیعهد این تهیام . موجودی که قرنهاست در حال پیمودن مسافت سقوط است ؛ سرگردان میان آینهها و خاطرات .
من زخمخوردهام . نه از نبرد امروز ، از نبردهای هزارههای پیشین . زخمهایی که در اعماق روحم ، زیر پوستِ عادت و فراموشی ، خوابیده بودند و من با خود میگفتم: «آراماند ، مرهمی بر آنها نهادهام .»
اما در همین لحظهی نامعین لرزشی زیر پایم حس میکنم . و فوران میکند .
زخمهای کهنه ، بیدار شدهاند . دردِ تمام نسلها ، تمام شکستها ، تمام عشقهای از دست رفته ، مثل یک چشمهی سرکش از درونم بیرون میریزد . جوهر سرخ و غلیظ ، تمام دامن و پیراهن سلطنتیام را خیس میکند . این فوران ، نه یک جراحت، بلکه یک اعتراف خونین است .
من حالا یک ولیعهد ساکت که یک اثر هنریه نیستم ! من نویسندهایم که دیوانه وار با خون خودش مینویسد .
و میدانی زیباترین بخش این ماجرا چیست ؟ این خون فورانکرده ، حالا جوهر قلمم میشود ، دیگر به مرکب خشکیدهام احتیاجی نیست . من در سقوط ، با تمام وجودم فریاد میزنم ، و هر قطره خون از زخم کهنه ام ، تبدیل به یک کلمه میشود ؛ کلمهای که تاریخِ سقوط را ، بالاخره با رنگی واقعی و تند مینویسد .
من سقوط میکنم … اما این بار ، با تمام وجودم زنده و سرشار از این جنون خونینم .
- نادیا اول دی ماه 404 ؛
من زخمخوردهام . نه از نبرد امروز ، از نبردهای هزارههای پیشین . زخمهایی که در اعماق روحم ، زیر پوستِ عادت و فراموشی ، خوابیده بودند و من با خود میگفتم: «آراماند ، مرهمی بر آنها نهادهام .»
اما در همین لحظهی نامعین لرزشی زیر پایم حس میکنم . و فوران میکند .
زخمهای کهنه ، بیدار شدهاند . دردِ تمام نسلها ، تمام شکستها ، تمام عشقهای از دست رفته ، مثل یک چشمهی سرکش از درونم بیرون میریزد . جوهر سرخ و غلیظ ، تمام دامن و پیراهن سلطنتیام را خیس میکند . این فوران ، نه یک جراحت، بلکه یک اعتراف خونین است .
من حالا یک ولیعهد ساکت که یک اثر هنریه نیستم ! من نویسندهایم که دیوانه وار با خون خودش مینویسد .
و میدانی زیباترین بخش این ماجرا چیست ؟ این خون فورانکرده ، حالا جوهر قلمم میشود ، دیگر به مرکب خشکیدهام احتیاجی نیست . من در سقوط ، با تمام وجودم فریاد میزنم ، و هر قطره خون از زخم کهنه ام ، تبدیل به یک کلمه میشود ؛ کلمهای که تاریخِ سقوط را ، بالاخره با رنگی واقعی و تند مینویسد .
من سقوط میکنم … اما این بار ، با تمام وجودم زنده و سرشار از این جنون خونینم .
- نادیا اول دی ماه 404 ؛
- ۲۶۰
- ۰۵ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط