همسر ساخته شده

---

📜 عنوان فیک: همسر ساخته‌شده

☆: «خب... من دیگه باید برگردم سئول. عموم منتظره.»
هیون‌سو کتش رو روی شونه انداخت و همزمان با لبخند کمرنگی، نگاهی به ات انداخت... نگاهی که تهیونگ حتی با لبِ بسته هم می‌تونست بخونه:
"این دختر رو از چنگم نجات دادی، ولی مطمئن باش هنوز تموم نشده..."

_ (با لحن خشک): «تا همین‌جا هم زیادی موندی.»

تهیونگ نزدیکش رفت و خیلی آروم، درست کنار گوشش زمزمه کرد:
_ «یه بار دیگه نگاهت سمتش بلغزه... به‌جای خداحافظی، باید دنبال سنگ قبر باشی.»

☆: (با خنده‌ی پنهانی): «چقد حساسی پسرعمو...»

بعد از رفتن هیون‌سو، تهیونگ به طرف درِ بسته برگشت. ات هنوز پشت‌سرش ایستاده بود و به نقطه‌ای خیره مونده بود، چیزی توی نگاه اون مرد اذیتش کرده بود... اما حتی نمی‌تونست اسم حسش رو بذاره. ترس؟ غریزه؟ یا فقط وسواس تهیونگ؟

_ «بیا.»
+ «م-می‌خوام ب-ب-برم اُ-اُ-اُتاقم...»
تهیونگ اخم کرد. صداش سردتر از همیشه شد:
_ «تو دیگه اونجا اتاق نداری.»

ات با تعجب پلک زد.
+ «م-م-مگه ن-نمی‌تونم...؟»
_ «نه. تا وقتی یاد نگرفتی فقط مال منی... حق نداری تنها باشی. حتی برای یه دقیقه.»

دستش رو گرفت و کشید سمت اتاق خودش.

^: «ولی قربان... لباس‌های خانوم کوچولو توی اتاق خودشه، شاید...»

_ «می‌برن برام. اون دیگه پیش من می‌خوابه.»
بعد با چشماش به تاتاسامی اشاره کرد که وسایل ات رو بیاره.
ات حس می‌کرد دلش داره از جا کنده می‌شه. قلبش با صدای بلند توی سینه می‌کوبید. قرار بود شب رو توی اتاق تهیونگ بمونه؟

وقتی وارد اتاق مرد شدن، تهیونگ در رو قفل کرد.
_ «دیگه وقتشه یاد بگیری من تنها کسی‌ام که می‌تونی بهش پناه ببری.»

اون شب، ات اجازه نداشت حتی روی تخت تنها بخوابه. تهیونگ اون رو بغل گرفته بود، دستش دور بدن نحیفش قفل شده بود... و با همون لحن سرد زمزمه می‌کرد:
_ «اگه یه بار دیگه بخوای بری دور شی... مجبور می‌شی یه تنبیه جدید تجربه کنی.»
دیدگاه ها (۴۵)

_ (کیم تهیونگ)ساکت روی کاناپه نشسته بود. تلفن همراهش را بدون...

پارت جدید ات با نگاه غمگینش گوشه‌ی تخت تهیونگ نشسته بود، پاه...

📜 عنوان فیک: همسر ساخته شده📍: «مهمان خطرناک»---در عمارت بزرگ...

تا اخر بخون!

black flower(p,259)

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟓ات هنوز گیج بود… نفس‌هاش تند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط