ܠߊ یܭ؟ܭߊ ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ ܠو؟
ܠߊیܭ؟ܭߊܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊܠو؟
#تکپارتی
#درخواستی
وقتی به پایین تنه پرسینگ زدی و داری شر*تتو عوض میکنی که کوک سر میرسه و میبینه
ا.ت ویو
اخخخ که چقد پرسینگه درد داشت هوف دیگه اشکم داشت در میومد آخه جا کم بود رفتی اونجا تو پرسینگ زدی نه دیگه ا.ت ببین تو با خودت مشکل داری ولی نمیخوای قبول کنی، چند روز پیش با جونگ کوک هماهنگ کرده بودند که میخوام این کارو بکنم و اونم قبول کرده بود ولی نگفته بودم امروز
چند روز بعد
الان چند روزی از پرسن زدنم میگذره ولی هنوز به جونگ کوک نگفتم ببینم کی وقت میکنم تا بهش خبر بدم اونی که پرسینگ زده بود گفته بود که هر روز شورتمو عوض کنم تا عفونت نکنه امروزم مثل همیشه توی اتاق بودم و یه شورت گل گلی برداشتم تا عوض کنم جونگ کوک رفته بود حموم و من از این بابت راحت بودم روی تخت نشستم و شورتمو درآوردم و تا خواستم اون یکی رو بپوشم متوجه جون کوک شدم که زل زده به پایین تنم یه اخم غلیظی بین ابروهام نشست ولی وقتی لود شدم زود پتو رو به سمت خودم کشیدم و روی پاهام گذاشتم شاید باورتون نشه ولی از شانس گوهم درست روبروی در حموم نشسته بودم بالا کشیدم تا حداقل زیادی خجالت زده نشم
جونگکوک : ععع داشتم فیض میبردم چرا شورتتو کشیدی بالا
یه بالشتی سمتش پرت کردم و بی حیایی نثارش کردم
جونگکوک : میشه دوباره ببینمش؟
ا.ت :برو گمشو بیشعور انگار اصلا ندیدی
جونگکوک :ولی خیلی پرسینگه خوب شده بود
ا.ت :خفه شووووو(داد)
جونگکوک داشت ریز ریز میخندید و اینو میدونستم که همیشه وقتی منو اذیت میکنه خوشش میاد ایشش مردم ازاره دیگه مردم ازار
جونگکوک : حالا ا.ت ناراحت نشو به نظرت منم برم برای خودم بزنم تو هم فیض ببری مثل من
ا.ت :جونگکوکا تا اشکمو در نیاری ول نمیکنی نه؟(حرصی)
جونگکوک که داشت شلوارکی پاش میکرد گفت
جونگکوک : اوکی نگو منم میرم از یه دختر دیگه بپرسم شاید اون خوشش بیاد
ا ت :جونگکوک خفه شوو(گریه)
و با گریه از اتاق زدم بیرون میدونستم این کار انجامش نمیده و قط میخواد حرص منو در بیاره ولی بزار قهر کنم تا حساب کار دستش بیاد
#تکپارتی
#درخواستی
وقتی به پایین تنه پرسینگ زدی و داری شر*تتو عوض میکنی که کوک سر میرسه و میبینه
ا.ت ویو
اخخخ که چقد پرسینگه درد داشت هوف دیگه اشکم داشت در میومد آخه جا کم بود رفتی اونجا تو پرسینگ زدی نه دیگه ا.ت ببین تو با خودت مشکل داری ولی نمیخوای قبول کنی، چند روز پیش با جونگ کوک هماهنگ کرده بودند که میخوام این کارو بکنم و اونم قبول کرده بود ولی نگفته بودم امروز
چند روز بعد
الان چند روزی از پرسن زدنم میگذره ولی هنوز به جونگ کوک نگفتم ببینم کی وقت میکنم تا بهش خبر بدم اونی که پرسینگ زده بود گفته بود که هر روز شورتمو عوض کنم تا عفونت نکنه امروزم مثل همیشه توی اتاق بودم و یه شورت گل گلی برداشتم تا عوض کنم جونگ کوک رفته بود حموم و من از این بابت راحت بودم روی تخت نشستم و شورتمو درآوردم و تا خواستم اون یکی رو بپوشم متوجه جون کوک شدم که زل زده به پایین تنم یه اخم غلیظی بین ابروهام نشست ولی وقتی لود شدم زود پتو رو به سمت خودم کشیدم و روی پاهام گذاشتم شاید باورتون نشه ولی از شانس گوهم درست روبروی در حموم نشسته بودم بالا کشیدم تا حداقل زیادی خجالت زده نشم
جونگکوک : ععع داشتم فیض میبردم چرا شورتتو کشیدی بالا
یه بالشتی سمتش پرت کردم و بی حیایی نثارش کردم
جونگکوک : میشه دوباره ببینمش؟
ا.ت :برو گمشو بیشعور انگار اصلا ندیدی
جونگکوک :ولی خیلی پرسینگه خوب شده بود
ا.ت :خفه شووووو(داد)
جونگکوک داشت ریز ریز میخندید و اینو میدونستم که همیشه وقتی منو اذیت میکنه خوشش میاد ایشش مردم ازاره دیگه مردم ازار
جونگکوک : حالا ا.ت ناراحت نشو به نظرت منم برم برای خودم بزنم تو هم فیض ببری مثل من
ا.ت :جونگکوکا تا اشکمو در نیاری ول نمیکنی نه؟(حرصی)
جونگکوک که داشت شلوارکی پاش میکرد گفت
جونگکوک : اوکی نگو منم میرم از یه دختر دیگه بپرسم شاید اون خوشش بیاد
ا ت :جونگکوک خفه شوو(گریه)
و با گریه از اتاق زدم بیرون میدونستم این کار انجامش نمیده و قط میخواد حرص منو در بیاره ولی بزار قهر کنم تا حساب کار دستش بیاد
۱۲.۶k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.