یو

ܠߊ‌یܭ؟ܭߊ‌ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ‌ܠو؟

⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡
☆عمارت☆
پارت :15

رفتم سمت اتاقم و لباسمو پوشیدم و رفتم

سمت اینه و از خودم چند تا عکس گرفتم

جون چه جیگری شده بودم خدایا امشب

بلایی سرم نیاد یه روزی صبح زود

ساعت11بیدار میشم و فوت کردم به بدنم

دوباره به حرفی که زدم فکر کردم و لود کردم

که چی گفتم اه اصلا ولش مهم نیته که خدا

نیتمو میدونه رفتم کفشامو هم پوشیدم و

دوباره به خودم توی اینه قدی اتاقم نگاه کردم

تا تکمیل باشم که یادم افتاد قاب گوشی رو

عوض کنم و یه قاب بنفش با پروانه های

نگینی برجسته ی صورتی عوض کردم و

نشستم روی تخت و یکم رفتم اینیستا گردی

بکنم تا کمی از وقتم بگذره
دیدگاه ها (۰)

ܠߊ‌یܭ؟ܭߊ‌ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ‌ܠو؟⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡☆عمارت☆پار...

ܠߊ‌یܭ؟ܭߊ‌ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ‌ܠو؟#تکپارتی#درخواستی وقتی به پایین تنه پ...

ܠߊ‌یܭ؟ܭߊ‌ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ‌ܠو؟☆ ★ ✮ ★ ☆𖤐⭒๋࣭ ⭑𖤐⭒๋࣭ ⭑استاد سرد اما جذ...

ܠߊ‌یܭ؟ܭߊ‌ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ‌ܠو؟☆ ★ ✮ ★ ☆𖤐⭒๋࣭ ⭑𖤐⭒๋࣭ ⭑استاد سرد اما جذ...

پارت هدیهپارت چهارم خدایی این کی بود؟اصلا ولش رفتم تو مامانم...

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

#invisiblelovePart_2رفتم در رو باز کردمیه بسته پشت در بود ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط