*شیلان*
*شیلان*
شیلان:
هیرسا لبخند زد وگفت : اها
خجالت کشیدم وسرمو انداختم پایین شربتو کامل خورد وگفت : بریم .ولی خیلی خوشمزه بود هان
- نوش جونت می ریم کجا هیرسا؟!
هیرسا : سینما
- سینما
هیرسا : اره یه فیلم طنزه بریم نگاه کنیم
- دیر وقت نیست
هیرسا : نه خودش یه ساعت خاصی داره بیا
با هم رفتیم بیرون
- هیرسا
هیرسا در رو قفل کرد وگفت : جان
متعجب نگاش کردم چرا دروغ ولی ذوق کردم
- هیرسا یه چیزی بگم
هیرسا : بگو عزیزم
اینبار داشتم شاخ در می اوردم
برگشت نگام کرد وگفت : چیه
- مهربون شدی
هیرسا : اگه دختر خوبی باشی خیلی مهربون میشم
- مگه نیستم
هیرسا : حرف گوش کن باش لباس خوب بپوش
- مگه محرم هم نیستیم
هیرسا : ببین الان دختر بدی شدی
سکوت کردم رفتیم سوار ماشین شدیم
- یه آهنگ می زاری
هیرسا : چی بزارم
- نمی دونم خودت چی گوش میدی ؟!
هیرسا: شادمهر دوست دارم بزارم
- اره بزار
با پخش آهنگ برگشتم هیرسا رو نگاه کردم
هیرسا : شهرام کی اومد کتاب بهت داد
- تو خواب بودی خیلی هم بیشعور بود سلام نکرد انگار تو عمرش ادم ندیده بود
هیرسا : خوشگل ندیده بدبخت
- بی غیرت
برگشت نگام کردوگفت : شهرام پسر خوبیه نمی شناختت
- اها اینجوری بیشعوریشو توزیح میدی
هیرسا : تو رو خدا این کلمه رو انقدر تکرار نکن
- خوب مگه دروغ میگم
هیرسا : باشه همه بیشعورن
دیگه هر دوتامون ساکت شدیم
هیرسا در ماشینو باز کرد وگفت : بیا پایین
پیاده شدم ورفتیم از پله ها بالا
- هیرسا تشنه ام شده
هیرسا : برو بوفه تا بیام
رفتم بوفه وکلی چیزخریدم با یه اب معدنی
- اینا رو خوردی می ترکی
برگشتم وهیرسا رو نگاه کردم
- نه نمی ترکم
رفتیم از یه راه رو گذشتیم ورفتیم داخل سالن همه جا تاریک بود
- جا گیرمون نمیاد
هیرسا : چرا بیا ردیف جلو هستیم
دستمو گرفت وای چقدر داغ بود
هیرسا : حواست باشه اینجا پ...
نزدیک بود بیفتم گرفتم وگفت : حواست باشه
رفتیم پایین ونشستیم هیرسا به یه دختره سلام کرد منم کنار خودش نشوند
شیلان:
هیرسا لبخند زد وگفت : اها
خجالت کشیدم وسرمو انداختم پایین شربتو کامل خورد وگفت : بریم .ولی خیلی خوشمزه بود هان
- نوش جونت می ریم کجا هیرسا؟!
هیرسا : سینما
- سینما
هیرسا : اره یه فیلم طنزه بریم نگاه کنیم
- دیر وقت نیست
هیرسا : نه خودش یه ساعت خاصی داره بیا
با هم رفتیم بیرون
- هیرسا
هیرسا در رو قفل کرد وگفت : جان
متعجب نگاش کردم چرا دروغ ولی ذوق کردم
- هیرسا یه چیزی بگم
هیرسا : بگو عزیزم
اینبار داشتم شاخ در می اوردم
برگشت نگام کرد وگفت : چیه
- مهربون شدی
هیرسا : اگه دختر خوبی باشی خیلی مهربون میشم
- مگه نیستم
هیرسا : حرف گوش کن باش لباس خوب بپوش
- مگه محرم هم نیستیم
هیرسا : ببین الان دختر بدی شدی
سکوت کردم رفتیم سوار ماشین شدیم
- یه آهنگ می زاری
هیرسا : چی بزارم
- نمی دونم خودت چی گوش میدی ؟!
هیرسا: شادمهر دوست دارم بزارم
- اره بزار
با پخش آهنگ برگشتم هیرسا رو نگاه کردم
هیرسا : شهرام کی اومد کتاب بهت داد
- تو خواب بودی خیلی هم بیشعور بود سلام نکرد انگار تو عمرش ادم ندیده بود
هیرسا : خوشگل ندیده بدبخت
- بی غیرت
برگشت نگام کردوگفت : شهرام پسر خوبیه نمی شناختت
- اها اینجوری بیشعوریشو توزیح میدی
هیرسا : تو رو خدا این کلمه رو انقدر تکرار نکن
- خوب مگه دروغ میگم
هیرسا : باشه همه بیشعورن
دیگه هر دوتامون ساکت شدیم
هیرسا در ماشینو باز کرد وگفت : بیا پایین
پیاده شدم ورفتیم از پله ها بالا
- هیرسا تشنه ام شده
هیرسا : برو بوفه تا بیام
رفتم بوفه وکلی چیزخریدم با یه اب معدنی
- اینا رو خوردی می ترکی
برگشتم وهیرسا رو نگاه کردم
- نه نمی ترکم
رفتیم از یه راه رو گذشتیم ورفتیم داخل سالن همه جا تاریک بود
- جا گیرمون نمیاد
هیرسا : چرا بیا ردیف جلو هستیم
دستمو گرفت وای چقدر داغ بود
هیرسا : حواست باشه اینجا پ...
نزدیک بود بیفتم گرفتم وگفت : حواست باشه
رفتیم پایین ونشستیم هیرسا به یه دختره سلام کرد منم کنار خودش نشوند
۱۹.۱k
۱۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.