دشمن من
«دشمن من»
«پارت ۶»
ـ
ـ
ـ
(بعد از اینکه سوبین افتاد زمین بنگ ازش سؤ استفاده کرد و کیم دن رو پرت کرد اونور و با چوب محکم به سر سوبین ضربه زد و سرش خون اومد و بیهوش شده بود. گروه بنگ همچیزو خراب کردن و برگشتن، کیم دن شور شور گریه میکرد)
ـ
ـ
ـ
کیم دن: عوضی اشغال چرا اونجوری بهش ضربه زدی مثل موقعی که به من ضربه زدی، اگه چیزیش شده باشه چی؟
ـ
ـ
ـ
بنگ: بک*یرم بمیره هم مهم نیس، ولی دقت کردی تو چه عرپسک خیمه بازی خوبی هستی!
ـ
ـ
ـ
دن: خفه شو
ـ
ـ
ـ
(اون روز گذشت و بعدش سوبین تصمیم گرفت که کیم دن رو از بنگ بدزده)
ـ
ـ
ـ
(فردا ی اون شب)
ـ
ـ
کیم دن: وای وادفاک چقد سردرد دارم و حالم بده، مریض شدم، نمیتونم از جام پاشم
ـ
ـ
ـ
(بنگ درحال برنامه ریزی برای بردن قاچاقا و.. بود)
ـ
ـ
ـ
(اومدن کیم دن رو به زور ببرن که اونم باشه، اما اون اصرار کرد که حالش بده و نمیتونه بیاد(واقعا هم حالش بده)
ـ
ـ
ـ
(اون خونه موند و همون موقع سوبین و گروهش در حال برنامه ریزی برای دزدیدنش کردن)
ـ
ـ
ـ
(ادمین: کیم دن چه گنده گوزی بود اولش الان از دست اینو اون دزدیده میشه)
ـ
ـ
ـ
(سوبین و گروهش حرکت کردن و همون موقع بنگ و گروهش هم برای قاچاق کردن موا*د ها رفته بودن و دن با چندتا نگهبان مونده بود)
ـ
ـ
(سوبین از شر نگهبان ها خلاص شد و رفت اتاق بنگ دنبال کیم دن)
ـ
ـ
ـ
(وسطای راه بنگ به سرش زد که نکنه کیم دن بازی دراورده باشه و دنبال فرار باشه و سر همین به رانندش گفت دور بزنه برگرده خونه تا مطمئن شه)
ـ
ـ
ـ
زمانیکه سوبین داشت میرفت پیش کیم دن بنگ از راه رسید و ماشینای سوبین رو دید)
ـ
ـ
ـ
(اونا باهم روبرو شدن و.)
ـ
ادمین:(چه داستان تخمی ای)
ـ
ـ
ـ
برای پارت بعد حمایت کننن
ـ
p۷...
«پارت ۶»
ـ
ـ
ـ
(بعد از اینکه سوبین افتاد زمین بنگ ازش سؤ استفاده کرد و کیم دن رو پرت کرد اونور و با چوب محکم به سر سوبین ضربه زد و سرش خون اومد و بیهوش شده بود. گروه بنگ همچیزو خراب کردن و برگشتن، کیم دن شور شور گریه میکرد)
ـ
ـ
ـ
کیم دن: عوضی اشغال چرا اونجوری بهش ضربه زدی مثل موقعی که به من ضربه زدی، اگه چیزیش شده باشه چی؟
ـ
ـ
ـ
بنگ: بک*یرم بمیره هم مهم نیس، ولی دقت کردی تو چه عرپسک خیمه بازی خوبی هستی!
ـ
ـ
ـ
دن: خفه شو
ـ
ـ
ـ
(اون روز گذشت و بعدش سوبین تصمیم گرفت که کیم دن رو از بنگ بدزده)
ـ
ـ
ـ
(فردا ی اون شب)
ـ
ـ
کیم دن: وای وادفاک چقد سردرد دارم و حالم بده، مریض شدم، نمیتونم از جام پاشم
ـ
ـ
ـ
(بنگ درحال برنامه ریزی برای بردن قاچاقا و.. بود)
ـ
ـ
ـ
(اومدن کیم دن رو به زور ببرن که اونم باشه، اما اون اصرار کرد که حالش بده و نمیتونه بیاد(واقعا هم حالش بده)
ـ
ـ
ـ
(اون خونه موند و همون موقع سوبین و گروهش در حال برنامه ریزی برای دزدیدنش کردن)
ـ
ـ
ـ
(ادمین: کیم دن چه گنده گوزی بود اولش الان از دست اینو اون دزدیده میشه)
ـ
ـ
ـ
(سوبین و گروهش حرکت کردن و همون موقع بنگ و گروهش هم برای قاچاق کردن موا*د ها رفته بودن و دن با چندتا نگهبان مونده بود)
ـ
ـ
(سوبین از شر نگهبان ها خلاص شد و رفت اتاق بنگ دنبال کیم دن)
ـ
ـ
ـ
(وسطای راه بنگ به سرش زد که نکنه کیم دن بازی دراورده باشه و دنبال فرار باشه و سر همین به رانندش گفت دور بزنه برگرده خونه تا مطمئن شه)
ـ
ـ
ـ
زمانیکه سوبین داشت میرفت پیش کیم دن بنگ از راه رسید و ماشینای سوبین رو دید)
ـ
ـ
ـ
(اونا باهم روبرو شدن و.)
ـ
ادمین:(چه داستان تخمی ای)
ـ
ـ
ـ
برای پارت بعد حمایت کننن
ـ
p۷...
- ۱.۱k
- ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط