دشمن من
«دشمن من»
«پارت ۴»
ـ
ـ
ـ
(کیم دن رو میبرن و برای عروسی امادش میکنن و اون کل روز گریه میکرد اما تحدیدش میکردن و بلاخره نشوندنش سر سفره عقد و بزور مجبورش کردن با بنگ ازدواج کنه،)
ـ
ـ
ـ
(بهش گفتن باید همه جا کنار بنگ باشه تا سوبین چشش دراد و باید تو اتاق بنگ باشه)
ـ
ـ
ـ
(مراسم تموم شد و کیم دن توی اتاق بنگ و روی تختش همش گریه میکرد و به این فکر میکرد که بنگ چه عوضی ای هست و به چه کار های مجبورش کرده تا اینکه بن از در اومد تو، کتش رو دراورد و کم کم اومد سمت کیم دن،)
ـ
ـ
ـ
(کیم دن اشکشو پاک میکنه و از تخت پا میشه میره سمت دیوار، و میگه:)
ـ
ـ
ـ
کیم دن: چیکار میکنی!؟ نیا سمتم عوضیی
ـ
ـ
ـ
بنگ: هه جوجو میترسی!؟
ـ
ـ
ـ
کیم دن: گفتم نیا سمتم، خواهش میکنم!
ـ
ـ
ـ
(بنگ میره سمتش و کیم دن میچسبه به دیوار و بنگ میاد جلو صورتش و میگه:)
ـ
ـ
ـ
بنگ: هر*زه خودتم میدونی همه ی اینا اجباریه وگرنه اگه بخاطر حرص سوبین نبود، کی*رمم نبودی و فکر نکن عن خاصی هستی که الان میتونی با من باشی!)
ـ
ـ
ـ
(کیم دن اشک تو چشماش جمع میشه و میگه)
ـ
ـ
ـ
کیم دن: فکر کردی منم دوست دارم تو این وضعیت باشم یا زنت باشم؟ خودتم میدونی چقدر ازت متنفرم! اگه ازم متنفری پس همین الان این وضعیتو تموم کن، منم نیازی ندارم با یه لاشی باشم!
ـ
ـ
ـ
(بنگ پوزخند میزنه و کم کم میاد نزدیک تر تا با کیم دن کیس بره.)
ـ
ـ
ـ
(کیم دن داد میزنه برو به درك و هولش میده)
ـ
ـ
ـ
(بنگ محکم دستای کیم دن رو میگیره و میره بالا و میجسبونه به دیوار، بعدم لباشو میاره جلو و لبای کیم دن رو به مدت ۳.۴ دقیقه میبوسه.)
ـ
ـ
ـ
فرداش...
ـ
ـ
ـ
(خبب امیدوارم این پارتو دوست داشته باشین، متن بیشتر نمیتونم بذارم ویسگونم مشکل پیدا کرده، برای پارت بعدی کلیی حمایت کنیدد♡)
ـ
ـ
ـ
p5...
«پارت ۴»
ـ
ـ
ـ
(کیم دن رو میبرن و برای عروسی امادش میکنن و اون کل روز گریه میکرد اما تحدیدش میکردن و بلاخره نشوندنش سر سفره عقد و بزور مجبورش کردن با بنگ ازدواج کنه،)
ـ
ـ
ـ
(بهش گفتن باید همه جا کنار بنگ باشه تا سوبین چشش دراد و باید تو اتاق بنگ باشه)
ـ
ـ
ـ
(مراسم تموم شد و کیم دن توی اتاق بنگ و روی تختش همش گریه میکرد و به این فکر میکرد که بنگ چه عوضی ای هست و به چه کار های مجبورش کرده تا اینکه بن از در اومد تو، کتش رو دراورد و کم کم اومد سمت کیم دن،)
ـ
ـ
ـ
(کیم دن اشکشو پاک میکنه و از تخت پا میشه میره سمت دیوار، و میگه:)
ـ
ـ
ـ
کیم دن: چیکار میکنی!؟ نیا سمتم عوضیی
ـ
ـ
ـ
بنگ: هه جوجو میترسی!؟
ـ
ـ
ـ
کیم دن: گفتم نیا سمتم، خواهش میکنم!
ـ
ـ
ـ
(بنگ میره سمتش و کیم دن میچسبه به دیوار و بنگ میاد جلو صورتش و میگه:)
ـ
ـ
ـ
بنگ: هر*زه خودتم میدونی همه ی اینا اجباریه وگرنه اگه بخاطر حرص سوبین نبود، کی*رمم نبودی و فکر نکن عن خاصی هستی که الان میتونی با من باشی!)
ـ
ـ
ـ
(کیم دن اشک تو چشماش جمع میشه و میگه)
ـ
ـ
ـ
کیم دن: فکر کردی منم دوست دارم تو این وضعیت باشم یا زنت باشم؟ خودتم میدونی چقدر ازت متنفرم! اگه ازم متنفری پس همین الان این وضعیتو تموم کن، منم نیازی ندارم با یه لاشی باشم!
ـ
ـ
ـ
(بنگ پوزخند میزنه و کم کم میاد نزدیک تر تا با کیم دن کیس بره.)
ـ
ـ
ـ
(کیم دن داد میزنه برو به درك و هولش میده)
ـ
ـ
ـ
(بنگ محکم دستای کیم دن رو میگیره و میره بالا و میجسبونه به دیوار، بعدم لباشو میاره جلو و لبای کیم دن رو به مدت ۳.۴ دقیقه میبوسه.)
ـ
ـ
ـ
فرداش...
ـ
ـ
ـ
(خبب امیدوارم این پارتو دوست داشته باشین، متن بیشتر نمیتونم بذارم ویسگونم مشکل پیدا کرده، برای پارت بعدی کلیی حمایت کنیدد♡)
ـ
ـ
ـ
p5...
- ۱.۸k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط