🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ⁴

آدما از ا.ت دور شدن که.....
دیگه ا.ت جونی نداشت.....


#امیر
اومد سمت ا.ت و با دستش چونه یِ ا.ت رو گرفت و گفت:(( تو مال منی هر کاری هم بکنی آخرش مال خودمی!


گفت:(( مگه تو خواب مال تو باشم!

#امیر
گفت:(( فکر کنم برات کافیه حالا بهتره خودت وارد باند شی!..
چون همونطور که میدونی از اینجا رفتن غیر ممکنه!
حالا هم پاشو!
باید یه چیزایی رو به پدرت بگی!


در ذهنش⇠اگه به لجبازی ادامه بدم برام نفعی نداره برای چند وقت نقش بازی میکنم و بعد از جاش پاشد و رفت نشست کنار پدرش و.....

گفت:(( پدر به نظرت من آدمی هستم که اطرافیانم رو بکشم؟!

#پدر_ا.ت_
گفت:(( هستی!
چیشده که نظرت عوض شده؟!
تو خیلی لجبازی!


گفت:(( مادرم به من یاد داد.....
زندگی یه فیلمه...
آدما توش نقش بازیگر رو دارن....
پس نقشت رو خوب بازی کن.....
تا بتونی اطرافیانت رو نابود کنی....

شاید بهتره واسه ی چند وقت بازیگر تو باشم پدر!

#پدر_ا.ت_
گفت:(( پس دوباره میخوای به باند اضافه شی؟!


گفت:(( آره!
ولی یه شرط داره!

#پدر_ا.ت_
گفت:(( چه شرطی؟!


گفت:(( تو این مدت میخوام با امیر کار کنم!

#پدر_ا.ت_
گفت:(( قبوله!
حالا شدی همون دختری که میخواستمـ!
امیر از این به بعد ا.ت با تو کار میکنه!
ولی حق نداری زیادی نزدیکش شی!
فهمیدی؟!

#امیر
گفت:(( باشه!

آدما ا.ت رو بردن تویِ اتاق و ا.ت لباسش رو عوض کرد و بهش اسلحه دادن!


از اتاق اومد بیرون رفت سمت امیر و......


🎇اینم پارت۴🎇
دیدگاه ها (۳)

🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ⁵

🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ⁶

🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ³

🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ²

نامجون: تو این کتابه نوشته وقتی با پرنسس ازدواج کردی شب اول ...

اسم: ا/تفامیل: هایتانیقد: ۱۶۳وزن: ۵۰ علایق: شراب...بستنی....

فیک مافیای سیاه من part 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط