ارسلان🌧
ارسلان🌧
رفتم پیش پسره نشستم و گفتم
_ داری چیکا میکنی
+ شما؟
_ شوهر اون دختره که بش چشمک زدی
+ به این جیگره نمیاد شوهر داشته باشه
_ حرف دهنتو بفهم
+ دوسش داری؟؟
_ از جونمم بیشتر
+ زنش کردی یا هنو دختره
بعد حرفش نگا به دیانا کردو چشمک زد یه نگاه به دیانا کردم دیدم اخم کرده حسابی کفری شده بودم
چونه پسره رو گرفتم و صورتشو سمت خودم کردم و گفتم
_ اولا اینکه به تو ربطی نداره پسره هیز کثیف دوما اینکه یه بار دیگه نگاش کنی زندت نمیزارم
بعد بلند شدم که برم
+دلم نمیاد با این اندام خوبش نگاش نکنم
برگشتم و با مشت زدم تو صورتش که با صندلی افتاد افتادیم به کتک کاری
که بچه ها و مردم اومدن و جدامون کردن
دیانا داشت گریه میکرد با هر قطره از اشکش انگار
قلبم تیکه تیکه میشد
پسره داشت در میرفت که گفت
پسره= ولی یه روزی این خوش اندام هرزه رو برای خودم میکنم زنش میکنم(با داد)
داشتم میرفتم سمتش که بچه ها نگه م داشتن دیدم دیانا یه گوشه خیلی ناز نشسته و داره گریه میکنه و دخترا هم پیششن
رفتم سمتش بغلش نشستم دخترا رفتن پیش پسرا اونور که یهو پرید تو بغلم و سرشو گذاشت رو سینم و با هق هق گریه میکرد منم بغلش کردم
دیانا= ب.... بخشی.... د.... ارس.... لان
_ فدا سرت عزیزم گریه نکن
دیانا= می.... شه.... بر..... یم
_ آره عزیزم پاشو
بلند شد و رفتم پیش بچه ها که کیف دیانا رو بردارم
نیکا= حالش خوبه
_ تقریبا
کیفشو برداشتم و دست رستا رو گرفتم
نیکا= مواظبش باشیااااا
_ باش فعلا بای
رفتیم سمت ماشین در جلو رو برای دیانا باز کردم و نشست دیدم رستا هنوز نشسته
_ سوار شد دیگه
دست به سینه وایساد و گفت
+ دَل(در) منو باز میمیکنی(نمیکنی)
لبخند دندونی زدم و درو براش باز کردم
_ بفرمایید حسود خانم
درشو بستم و رفتم نشستم تو ماشین
ماشینو روشن کردم و حرکت کردیم
_ کجا بریم؟
دیانا= نمیدونم بریم خونه
_ اوکی
رفتیم به سمت خونه رستا خوابش برده بود
رفتم پیش پسره نشستم و گفتم
_ داری چیکا میکنی
+ شما؟
_ شوهر اون دختره که بش چشمک زدی
+ به این جیگره نمیاد شوهر داشته باشه
_ حرف دهنتو بفهم
+ دوسش داری؟؟
_ از جونمم بیشتر
+ زنش کردی یا هنو دختره
بعد حرفش نگا به دیانا کردو چشمک زد یه نگاه به دیانا کردم دیدم اخم کرده حسابی کفری شده بودم
چونه پسره رو گرفتم و صورتشو سمت خودم کردم و گفتم
_ اولا اینکه به تو ربطی نداره پسره هیز کثیف دوما اینکه یه بار دیگه نگاش کنی زندت نمیزارم
بعد بلند شدم که برم
+دلم نمیاد با این اندام خوبش نگاش نکنم
برگشتم و با مشت زدم تو صورتش که با صندلی افتاد افتادیم به کتک کاری
که بچه ها و مردم اومدن و جدامون کردن
دیانا داشت گریه میکرد با هر قطره از اشکش انگار
قلبم تیکه تیکه میشد
پسره داشت در میرفت که گفت
پسره= ولی یه روزی این خوش اندام هرزه رو برای خودم میکنم زنش میکنم(با داد)
داشتم میرفتم سمتش که بچه ها نگه م داشتن دیدم دیانا یه گوشه خیلی ناز نشسته و داره گریه میکنه و دخترا هم پیششن
رفتم سمتش بغلش نشستم دخترا رفتن پیش پسرا اونور که یهو پرید تو بغلم و سرشو گذاشت رو سینم و با هق هق گریه میکرد منم بغلش کردم
دیانا= ب.... بخشی.... د.... ارس.... لان
_ فدا سرت عزیزم گریه نکن
دیانا= می.... شه.... بر..... یم
_ آره عزیزم پاشو
بلند شد و رفتم پیش بچه ها که کیف دیانا رو بردارم
نیکا= حالش خوبه
_ تقریبا
کیفشو برداشتم و دست رستا رو گرفتم
نیکا= مواظبش باشیااااا
_ باش فعلا بای
رفتیم سمت ماشین در جلو رو برای دیانا باز کردم و نشست دیدم رستا هنوز نشسته
_ سوار شد دیگه
دست به سینه وایساد و گفت
+ دَل(در) منو باز میمیکنی(نمیکنی)
لبخند دندونی زدم و درو براش باز کردم
_ بفرمایید حسود خانم
درشو بستم و رفتم نشستم تو ماشین
ماشینو روشن کردم و حرکت کردیم
_ کجا بریم؟
دیانا= نمیدونم بریم خونه
_ اوکی
رفتیم به سمت خونه رستا خوابش برده بود
۲۰.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.