پارت ۸۶ : دست چپم و روی سرم گذاشتم . اصلا نمی فهمیدم . یع
پارت ۸۶ : دست چپم و روی سرم گذاشتم . اصلا نمی فهمیدم . یعنی چی ؟؟
یعنی اسمش هم دروغ گفته .
( خودم )
وظعیت جالبی نبود .
شینتا هِی جلو تر میومد و من عقب تر میرفتم .
شینتا با دوتا دستاش یقه لباسم و گرفت و کوبوندم تو دیوار و گفت : من با تو کار دارم عزیزم ....... چطوری میتونی به من خیانت کنی هاا؟؟؟ چطوری بهش دست میزنی من : به تو هیچ ربطی نداره شینتا : چرا خیلی ربط داره چون تو دیشب گفتی بیاد خونت .
وی دستش و محکم روی میز زد و بلند شد و به طرفم اومد و گفت : خودم اومدم اون هیچی نگفته .
وی با دستاش دستای اون رو گرفت و بردش عقب . پشت وی رفتم خیلی ترسیدم .
نگرانش بودم . شینتا دست به همه کار ها زده .
شینتا گفت : دارم دوستانه میگم اون رو بده وی : چیو ؟؟؟ شینتا : دختره رو بده من وی : این دختره ماله منه .
چقدر شبیه همون پسره که پنج سال پیش منو از کمپانی بیرون کرد .
شینتا گفت : یک کاری میکنم که فقط مال من بشی . بعدش رفت .
درو محکم بست . وی برگشت و نگام کرد . دوتا بازوهامو گرفت و گفت : تو خوبی ؟؟؟؟؟ .بدون اینکه جوابشو بدم بغلش کردم . موهام و نوازش میکرد .
منو از خودش جدا کرد . خوب شد که رفت . ولی این کاراش یعنی یک کار بزرگتری میکنه .
گفت : نایکا بیا بریم بیرون . منم کیفم و برداشتم و رفتیم . رفتیم پارک پیاده روی . یاد خاطراتی که پنج سال پیش اتفاق افتاد فکر کردم .
( پنج سال پیش )
( خودم )
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم . بلند شدم یک لباس سفید آستین بلند پوشیدم با یک شلوار سیاه پوشیدم .
موهام یک وجب بالای باسنم بود و دور خودم ریختم .
سوار ماشینم شدم و حرکت کردم به سمت کمپانی .
همه چی به خوبی می گذشت .
رسیدم . پیاده شدم و رفتم تو . منو راهنمایی کردن به اتاق پی دی نیم .
رفتم تو . برگه رو جلوم گذاشتن و با لبخند گفتن : بفرمائید اینجا رو امضاء کنید . منم امضاء کردم .
دو سه نفر بودن اونا رو بیرون کرد . بعد چند دقیقه برگه رو برداشت و از وسط پاره کرد .
چرا ؟؟؟؟ گفتم : ببخشید آقای پی دی نیم مشکلی پیش اومده که پارش کردین پی دی نیم : شما حق نداری تو این کمپانی باشین .......داد زد و گفت : برو بیرون لطفا برو گمشو برو .
منو پرت کرد بیرون . این یارو چرا اینقدر دیوونست .
* جونگ کوک *
میخواستم در مورد آهنگ ها با پی دی نیم حرف بزنم . داشتم میرفتم که صدای بلند پی دی نیم رو شنیدم می گفت : برو بیرون گمشو برو بیرون .
با کی داره حرف میزنه . یک دختر اومد بیرون و یکم وایستاد و بعدم با سرعت رفت .
رفتم پشت در پی دی نیم زیر پام چیزی رو حس کردم . پامو برداشتم دیدم گوشواره ای افتاده . حتما مال اونه.
بدو بدو به سمت در رفتم . از پله ها سریع رفتم پایین و رفتم بیرون . نفس نفس میزدم . ولی اون رفته بود . گوشواره رو دیدم پس باید پیش خودم نگه دارم .
( وی )
نایکا خیلی ساکت بود.
یعنی اسمش هم دروغ گفته .
( خودم )
وظعیت جالبی نبود .
شینتا هِی جلو تر میومد و من عقب تر میرفتم .
شینتا با دوتا دستاش یقه لباسم و گرفت و کوبوندم تو دیوار و گفت : من با تو کار دارم عزیزم ....... چطوری میتونی به من خیانت کنی هاا؟؟؟ چطوری بهش دست میزنی من : به تو هیچ ربطی نداره شینتا : چرا خیلی ربط داره چون تو دیشب گفتی بیاد خونت .
وی دستش و محکم روی میز زد و بلند شد و به طرفم اومد و گفت : خودم اومدم اون هیچی نگفته .
وی با دستاش دستای اون رو گرفت و بردش عقب . پشت وی رفتم خیلی ترسیدم .
نگرانش بودم . شینتا دست به همه کار ها زده .
شینتا گفت : دارم دوستانه میگم اون رو بده وی : چیو ؟؟؟ شینتا : دختره رو بده من وی : این دختره ماله منه .
چقدر شبیه همون پسره که پنج سال پیش منو از کمپانی بیرون کرد .
شینتا گفت : یک کاری میکنم که فقط مال من بشی . بعدش رفت .
درو محکم بست . وی برگشت و نگام کرد . دوتا بازوهامو گرفت و گفت : تو خوبی ؟؟؟؟؟ .بدون اینکه جوابشو بدم بغلش کردم . موهام و نوازش میکرد .
منو از خودش جدا کرد . خوب شد که رفت . ولی این کاراش یعنی یک کار بزرگتری میکنه .
گفت : نایکا بیا بریم بیرون . منم کیفم و برداشتم و رفتیم . رفتیم پارک پیاده روی . یاد خاطراتی که پنج سال پیش اتفاق افتاد فکر کردم .
( پنج سال پیش )
( خودم )
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم . بلند شدم یک لباس سفید آستین بلند پوشیدم با یک شلوار سیاه پوشیدم .
موهام یک وجب بالای باسنم بود و دور خودم ریختم .
سوار ماشینم شدم و حرکت کردم به سمت کمپانی .
همه چی به خوبی می گذشت .
رسیدم . پیاده شدم و رفتم تو . منو راهنمایی کردن به اتاق پی دی نیم .
رفتم تو . برگه رو جلوم گذاشتن و با لبخند گفتن : بفرمائید اینجا رو امضاء کنید . منم امضاء کردم .
دو سه نفر بودن اونا رو بیرون کرد . بعد چند دقیقه برگه رو برداشت و از وسط پاره کرد .
چرا ؟؟؟؟ گفتم : ببخشید آقای پی دی نیم مشکلی پیش اومده که پارش کردین پی دی نیم : شما حق نداری تو این کمپانی باشین .......داد زد و گفت : برو بیرون لطفا برو گمشو برو .
منو پرت کرد بیرون . این یارو چرا اینقدر دیوونست .
* جونگ کوک *
میخواستم در مورد آهنگ ها با پی دی نیم حرف بزنم . داشتم میرفتم که صدای بلند پی دی نیم رو شنیدم می گفت : برو بیرون گمشو برو بیرون .
با کی داره حرف میزنه . یک دختر اومد بیرون و یکم وایستاد و بعدم با سرعت رفت .
رفتم پشت در پی دی نیم زیر پام چیزی رو حس کردم . پامو برداشتم دیدم گوشواره ای افتاده . حتما مال اونه.
بدو بدو به سمت در رفتم . از پله ها سریع رفتم پایین و رفتم بیرون . نفس نفس میزدم . ولی اون رفته بود . گوشواره رو دیدم پس باید پیش خودم نگه دارم .
( وی )
نایکا خیلی ساکت بود.
۵۵.۹k
۲۷ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.