پارت نوشته ادمین سارا

پارت ۷ ( نوشته ادمین سارا )

#محیا
بعد از سه ساعت از خواب بلند شدم. دست چپم درد میکرد. احساس ضعف وحشتناکی که توی بدنم بود منو مجبور کرد که دکمه احضار رو بزنم. یه دکتر و یه پرستار اومدن بالای سرم. بهشون‌گفتم که درد دارم. گفتن چندتا سرفه محکم بزنم و نفس عمیق بکشم. یکی از پرستار ها با چندین مدل مختلف کپسول و قرص اومد کنار تختم و گفت هر ۵ دقیقه یکبار این قرص هارو بخور ! من که کارم قرص خوردن شده بود. رفتن بیرون از اتاق ... هر ۵ دقیقه یکی خوردم. این آخرا معده ام داشت سوراخ میشد. نگاه خودم کردم از صفحه گوشیم. چشمام خون شده بود. دوباره هدست هامو در آوردم.  غمگین ترین اهنگ بی تی اس برای من the truth untold بود . گذاشتمش و گریه میکردم به حال خودم. اصلا حواسم به خودم نبود که دستگاه داشت اخطار میداد. یهو پسر خوشتیپه و چندتا پرستار اومدن توی اتاقم. ترسیدم گفتم مگه چه بلایی سرم اومده .. اهنگ رو قطع کردم و اشکامو پاک کردم . تازه فهمیدم که دستگاه صدا میداده...
دکتر: محیا !! چرا دکمه رو نزدی؟؟ درد داری ؟ ۱۳۵ تا میزنه!! .. پرستار اکسیژن بهش وصل کن و بفرستین برای نوار قلب ! هر ۶ ساعت هم علائمش رو چک کنین !
داشتن دوباره بهم اکسیژن وصل میکردن ! من خوب بودم..
من: اصلا درد نمی کنه قلبم!! داشتم اهنگ گوش میدادم نفهمیدم اخطار دستگاه رو !! ..
دکتر: حالت خوب نیست ! مگه میشه درد نداشته باشی ؟!! اصلا از دیشب تا حالا خوابیدی ؟ اون گوشی رو بده به من نمیزاره استراحت کنی !
من: نه امکان نداره اینو بهت بدم... من حتما باید اهنگ گوش کنم ! وگرنه تحمل درد سخت میشه برام‌..
دکتر: پس بگیر بخواب ! خواهش میکنم اگه به فکر پدر و مادرت هستی اگه خودت رو دوست داری ! .. چشمات کاسه خون شده ! گریه کردی !؟؟
من: نه ! گریه کجا بود بابا ! ..
یهو گوشی رو آورد و گذاشت روی قلبم .. نفسم نامنظم بود اینجا دورغم در آورد..
دکتر: راحت نفس نمیکشی ! چرا بهم دروغ میگی ؟؟
میخواستم جوابش رو بدم که اینجوری 🤫 کرد و رفت بیرون ! دوباره این ماسک لتنی رو گذاشتن روی صورتم... بعد از رفتن پرستار درش آوردم و سرش رو عوض کردم و گذاشتم توی بینیم و خوابیدم...
فرداش بردنم برای نوار قلب و ام ار آی! برگشتم توی اتاقم ... دکتره رو این اطراف نمیدیم . نمیدونم کجا رفت چندین ساعت بود که ندیده بودمش .. نکنه ناراحت شده؟
دیدگاه ها (۷)

پارت ۸ ( نوشته ادمین سارا ) #محیابهش گفته بودم که منو فراموش...

پارت ۹ ( نوشته ادمین سارا ) #محیا ۷ ساعت بعد اومد دوباره بال...

پارت ۶ ( نوشته ادمین سارا ) #محیابعد از سه ساعت داشتم دیوونه...

پارت ۵ ( نوشته ادمین سارا ) #محیابا بدو اومد و وایستاد.... م...

خیانت

شوهر دو روزه پارت۸۳

نام فیک:عشق مخفیPart: 12ویو ات*یچیزی ریخت روم یخ یخ بود از خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط