رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۵
*ویو سوهی*
صبح بیدار شدم و لباس عزاداریم رو پوشیدم و حرکت کردم سمت محل عزاداری،
بعد ۲۰ دقیقه رسیدم جونگکوک هم اونجا بود رفتم پیشش ایستادم،حرفف بینمون رد و بدل نشد
چیزی توجهمو جلب نکرد که دیدم یکی درحالیکه گل رو پیش عکس سوجین میزاشت پوزخند موذیانه ای زد و فاصله گرفت،نتونستم صورتشو ببینم چون ماسک زده بود تا خواستم برم دنبالش کوک صدام کرد
جونگکوک:به عنوان دوستش حداقل بزار مراسم تموم بشه بعد برو
سوهی:من نمیخوام برم فقط...
جونگکوک:باشه پس هرکار دلت میخواد بکن
دیگه چیزی نگفتم و سرجام موندم
۳۰ دقیقه بعد عزاداری تموم شد و توی جمع کردن وسایل کمک کردم که دیگه بلاخره همه چی تموم شد،کم کم متوجه شدم جونگکوک ازم ناراحته رفت
پس،تصمیم گرفتم برم و از دلش دربیارم
سوهی:جونگکوک
جونگکوک:بله،میخوام برم اگه کارت ضروری نیست از تلفن بهم بگو
سوهی:چرا از دستم ناراحتی
کوک:نیستم
سوهی:اصلا تو دروغ گفتن خوب نیستی
کوک:تو سوجین رو دوست داری
سوهی:اینم سواله؟
کوک:جوابمو بده
سوهی:صد در صد
کوک:پس چرا اینطور رفتار میکنی
سوهی:چطور؟
کوک:انگار به مردنش بی تفاوتی،به من اعتماد نداری،پیگیر مردنش نیستی،چرا اینطور رفتار میکنی
سوهی:هیچکدوم از این حرفات درست نیست من بیشتر از اونیکه فک میکنی براش ناراحتم و درگیر مردنشم،ولی هیچکس جز من نمیتونه اینو ببینه،به توهم اعتماد دارم اما خودت شرایط منو میدونی بخاطر کاری که دارم نباید استثنا قائل باشم و مطمئن باش نمیزارم ی ساعت هم پشت اون میله ها باشی
کوک:امیدوارم طوری باشه که میگی
سوهی:داشت میرفت که صداش کردم:هوی جئون،الان که دیگه قهر نیستی
کوک:بهش فکر میکنم
سوهی:اداشو دراوردم که خندید منم متقابلا خنده ی ریزی کردم و بعد رفتم اداره پلیس،دفتر خودم که نامجون رودیدم
نامجون:های
سوهی:هزار بار بهت گفتم با من رسمی باش
نامجون:ببخشید ولی نمیتونم
سوهی:آه خدای من،بریم برا موضوع اصلیمون،امروز که رفته بودم مراسم فردی توجهمو جلب کرد،راستش وقتی داشت گل میزاشت پیش عکس سوجین پوزخند موذیانه ای زد و درجا مکان رو ترک کرد،منظورش رو از این کار درک نکردم اما مطمئنم چیزی میدونه،ممکن نیست اون قاتل باشه چون قاتل همچین ریسکی نمیکنه و بیاد حتما همدستش یا کسی رو فرستاده که مطمئن بشه فرد موردنظرش مرده،اما نمیدونه کی تو این مراسم بود هه خنگ به همین نزدیکی میگیرمت و چنان بلایی سرت میارم که مرغ های آسمون به حالت گریه کنن
نامجون:اره این میتونه نشونه محکمی باشه اما نتونستی حداقل اسمش رو بدونی
سوهی:فعلا نه اما اون به این زودیا خودشو دوباره نشون میده چه خودش چه قاتل اونوقته که من میگیرمش و حسابمو باهاش کامل میکنم
نامجون:ی لحظه صبر کن،چطوری خودشو دوباره نشون میده ازکجا میدونی و اینقدر مطمئنی؟
#اسمان_شب
#BTS
#part:۵
*ویو سوهی*
صبح بیدار شدم و لباس عزاداریم رو پوشیدم و حرکت کردم سمت محل عزاداری،
بعد ۲۰ دقیقه رسیدم جونگکوک هم اونجا بود رفتم پیشش ایستادم،حرفف بینمون رد و بدل نشد
چیزی توجهمو جلب نکرد که دیدم یکی درحالیکه گل رو پیش عکس سوجین میزاشت پوزخند موذیانه ای زد و فاصله گرفت،نتونستم صورتشو ببینم چون ماسک زده بود تا خواستم برم دنبالش کوک صدام کرد
جونگکوک:به عنوان دوستش حداقل بزار مراسم تموم بشه بعد برو
سوهی:من نمیخوام برم فقط...
جونگکوک:باشه پس هرکار دلت میخواد بکن
دیگه چیزی نگفتم و سرجام موندم
۳۰ دقیقه بعد عزاداری تموم شد و توی جمع کردن وسایل کمک کردم که دیگه بلاخره همه چی تموم شد،کم کم متوجه شدم جونگکوک ازم ناراحته رفت
پس،تصمیم گرفتم برم و از دلش دربیارم
سوهی:جونگکوک
جونگکوک:بله،میخوام برم اگه کارت ضروری نیست از تلفن بهم بگو
سوهی:چرا از دستم ناراحتی
کوک:نیستم
سوهی:اصلا تو دروغ گفتن خوب نیستی
کوک:تو سوجین رو دوست داری
سوهی:اینم سواله؟
کوک:جوابمو بده
سوهی:صد در صد
کوک:پس چرا اینطور رفتار میکنی
سوهی:چطور؟
کوک:انگار به مردنش بی تفاوتی،به من اعتماد نداری،پیگیر مردنش نیستی،چرا اینطور رفتار میکنی
سوهی:هیچکدوم از این حرفات درست نیست من بیشتر از اونیکه فک میکنی براش ناراحتم و درگیر مردنشم،ولی هیچکس جز من نمیتونه اینو ببینه،به توهم اعتماد دارم اما خودت شرایط منو میدونی بخاطر کاری که دارم نباید استثنا قائل باشم و مطمئن باش نمیزارم ی ساعت هم پشت اون میله ها باشی
کوک:امیدوارم طوری باشه که میگی
سوهی:داشت میرفت که صداش کردم:هوی جئون،الان که دیگه قهر نیستی
کوک:بهش فکر میکنم
سوهی:اداشو دراوردم که خندید منم متقابلا خنده ی ریزی کردم و بعد رفتم اداره پلیس،دفتر خودم که نامجون رودیدم
نامجون:های
سوهی:هزار بار بهت گفتم با من رسمی باش
نامجون:ببخشید ولی نمیتونم
سوهی:آه خدای من،بریم برا موضوع اصلیمون،امروز که رفته بودم مراسم فردی توجهمو جلب کرد،راستش وقتی داشت گل میزاشت پیش عکس سوجین پوزخند موذیانه ای زد و درجا مکان رو ترک کرد،منظورش رو از این کار درک نکردم اما مطمئنم چیزی میدونه،ممکن نیست اون قاتل باشه چون قاتل همچین ریسکی نمیکنه و بیاد حتما همدستش یا کسی رو فرستاده که مطمئن بشه فرد موردنظرش مرده،اما نمیدونه کی تو این مراسم بود هه خنگ به همین نزدیکی میگیرمت و چنان بلایی سرت میارم که مرغ های آسمون به حالت گریه کنن
نامجون:اره این میتونه نشونه محکمی باشه اما نتونستی حداقل اسمش رو بدونی
سوهی:فعلا نه اما اون به این زودیا خودشو دوباره نشون میده چه خودش چه قاتل اونوقته که من میگیرمش و حسابمو باهاش کامل میکنم
نامجون:ی لحظه صبر کن،چطوری خودشو دوباره نشون میده ازکجا میدونی و اینقدر مطمئنی؟
۴.۶k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.