رمان

#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part

*ویو سوهی*
صبح بیدار شدم و لباس عزاداریم رو پوشیدم و حرکت کردم سمت محل عزاداری،
بعد ۲۰ دقیقه رسیدم جونگکوک هم اونجا بود رفتم پیشش ایستادم،حرفف بینمون رد و بدل نشد
چیزی توجهمو جلب نکرد که دیدم یکی درحالیکه گل رو پیش عکس سوجین میزاشت پوزخند موذیانه ای زد و فاصله گرفت،نتونستم صورتشو ببینم چون ماسک زده بود تا خواستم برم دنبالش کوک صدام کرد

جونگکوک:به عنوان دوستش حداقل بزار مراسم تموم بشه بعد برو

سوهی:من نمیخوام برم فقط...

جونگکوک:باشه پس هرکار دلت میخواد بکن

دیگه چیزی نگفتم و سرجام موندم
۳۰ دقیقه بعد عزاداری تموم شد و توی جمع کردن وسایل کمک کردم که دیگه بلاخره همه چی تموم شد،کم کم متوجه شدم جونگکوک ازم ناراحته رفت
پس،تصمیم گرفتم برم و از دلش دربیارم

سوهی:جونگکوک

جونگکوک:بله،میخوام برم اگه کارت ضروری نیست از تلفن بهم بگو

سوهی:چرا از دستم ناراحتی

کوک:نیستم

سوهی:اصلا تو دروغ گفتن خوب نیستی

کوک:تو سوجین رو دوست داری

سوهی:اینم سواله؟

کوک:جوابمو بده

سوهی:صد در صد

کوک:پس چرا اینطور رفتار میکنی

سوهی:چطور؟

کوک:انگار به مردنش بی تفاوتی،به من اعتماد نداری،پیگیر مردنش نیستی،چرا اینطور رفتار میکنی

سوهی:هیچکدوم از این حرفات درست نیست من بیشتر از اونیکه فک میکنی براش ناراحتم و درگیر مردنشم،ولی هیچکس جز من نمیتونه اینو ببینه،به توهم اعتماد دارم اما خودت شرایط منو میدونی بخاطر کاری که دارم نباید استثنا قائل باشم و مطمئن باش نمیزارم ی ساعت هم پشت اون میله ها باشی

کوک:امیدوارم طوری باشه که میگی

سوهی:داشت می‌رفت که صداش کردم:هوی جئون،الان که دیگه قهر نیستی

کوک:بهش فکر میکنم

سوهی:اداشو دراوردم که خندید منم متقابلا خنده ی ریزی کردم و بعد رفتم اداره پلیس،دفتر خودم که نامجون رودیدم

نامجون:های

سوهی:هزار بار بهت گفتم با من رسمی باش

نامجون:ببخشید ولی نمیتونم

سوهی:آه خدای من،بریم برا موضوع اصلیمون،امروز که رفته بودم مراسم فردی توجهمو جلب کرد،راستش وقتی داشت گل میزاشت پیش عکس سوجین پوزخند موذیانه ای زد و درجا مکان رو ترک کرد،منظورش رو از این کار درک نکردم اما مطمئنم چیزی میدونه،ممکن نیست اون قاتل باشه چون قاتل همچین ریسکی نمیکنه و بیاد حتما همدستش یا کسی رو فرستاده که مطمئن بشه فرد موردنظرش مرده،اما نمیدونه کی تو این مراسم بود هه خنگ به همین نزدیکی میگیرمت و چنان بلایی سرت میارم که مرغ های آسمون به حالت گریه کنن

نامجون:اره این میتونه نشونه محکمی باشه اما نتونستی حداقل اسمش رو بدونی

سوهی:فعلا نه اما اون به این زودیا خودشو دوباره نشون میده چه خودش چه قاتل اونوقته که من میگیرمش و حسابمو باهاش کامل میکنم

نامجون:ی لحظه صبر کن،چطوری خودشو دوباره نشون میده ازکجا میدونی و اینقدر مطمئنی؟
دیدگاه ها (۱۹)

#رمان#اسمان_شب #BTS #part:۶سوهی:به من اعتماد نداری؟نامجون:دا...

#رمان #اسمان_شب#BTS #part:۷جین:از اونجایی که این خر توی مراس...

#رمان#اسمان_شب#BTS #part:۴نامجون:من کامل و دقیق همه اطلاعات ...

#رمان#اسمان_شب#BTS#part:۳(زمان حال)جونگکوک:با سر درد شدیدی چ...

مست خون ( پارت ۵ )

مست خون ( پارت ۱۵ )

مست خون ( پارت ۲۰ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط