هانتر
#هانتر
پارت۲۰
+ هوم..باشه ، بریم؟
× با ماشین شما میریم؟
+ امم..من ماشین شخصی ندارم با راننده هم بریم بهمون شک میکنن پس...با آژانس میریم..
ههرین ک از شنیدن این حرف جونگکوک حسابی دستش پر بود گفت..
× چطور شما ماشین شخصی ندارید اونوقت جونگسو اوپا داره؟
+ چون من خودم نخواستم
× بنظرم این یجور فرق گذاشتنه
+ پدر مادر من فرق نمیذارن..ح..حتی جونگسو فکر میکنه اونا منو بیشتر دوست دارن ولی--
× جونگسو داره کامال اشتباه فکر میکنه جونگکوک شی..اونا دارن از خوب بودن تو استفاده
میکنن و با زبون نرمت میکنن تا فکر نکنی اونو بیشتر دوست دارن..واسه همینه که دارن همه چیز
رو برای جونگسو فراهم میکنن..خونه ماشین پول.. ب تو هیچکدوم رو ندادن و فقط چند تا حرف
ازشون داری ک بهت میگن تو خوبی..
+ اونوقت تو اینارو از کجا میدونی!؟
× خب مشخصه...همه مامان باباها اینجورین..بچه های خوبشون رو اینطوری راضی نگه میدارن و
میگن بیشتردوست داریم ولی دراصل به اون بچه ای که بیشتر دوسش دارن بها میدن.. میدونی
که-
جونگکوک نذاشت حرفش کامل بشه و گف : آژانس اومد..سوار بشیم!
هه رین حرفش رو خورد و متوجه شد جونگکوک عالقه ای به ادامه این بحث نداره!
اون پسر زیادی خانواده دوست و خوب بود!
|پایان فلش بک| زمان حال+جانگ!
با صدای بلند و رسا جوری که مو به تن همه کارمند ها سیخ بشه گفت
# بله اقا؟
+ از این ب بعد هرزه هارو راه بدی من میدونم و تو..از ریخت و قیافشون چطور نمیفهمی!؟
# ا..اخه
+ نکنه فکر کردی من هرزم؟
# ن..نه آقا من غلط بکنم..
+ گمشو
# چ..چش-
+گُمشو!
کشو زیر میز رو باز کرد و چاقوی تیزش رو که داخل پاچه بود بیرون اورد و دستی بهش کشید..
چقدر دلش میخواست بازهم با اون بدن کسی رو نقاشی کنه...!
وقتی اون دختر مشتاق بود تا زیر جئون باشه و زجر بکشه..پس تردید چرا؟
درسته اون هیچ تردیدی نداشت و بلکه از اون پیشنهاد خوشش اومد!
ولی تمامِ هدفش تحقیر کردن اون دختر بود..
چقدر تحقیر کردن آدمها لذت بخش بود!
وقتی با چشمهایی که حقارت رو میشد از داخلش دید بهت نگاه میکنن..
و بازهم ذهن یک انسان سالم از این قبیل کارها لذت نمیبرد!
کالفه شده بود و اینکه عصبی شده بود دسته خودش نبود
پارت۲۰
+ هوم..باشه ، بریم؟
× با ماشین شما میریم؟
+ امم..من ماشین شخصی ندارم با راننده هم بریم بهمون شک میکنن پس...با آژانس میریم..
ههرین ک از شنیدن این حرف جونگکوک حسابی دستش پر بود گفت..
× چطور شما ماشین شخصی ندارید اونوقت جونگسو اوپا داره؟
+ چون من خودم نخواستم
× بنظرم این یجور فرق گذاشتنه
+ پدر مادر من فرق نمیذارن..ح..حتی جونگسو فکر میکنه اونا منو بیشتر دوست دارن ولی--
× جونگسو داره کامال اشتباه فکر میکنه جونگکوک شی..اونا دارن از خوب بودن تو استفاده
میکنن و با زبون نرمت میکنن تا فکر نکنی اونو بیشتر دوست دارن..واسه همینه که دارن همه چیز
رو برای جونگسو فراهم میکنن..خونه ماشین پول.. ب تو هیچکدوم رو ندادن و فقط چند تا حرف
ازشون داری ک بهت میگن تو خوبی..
+ اونوقت تو اینارو از کجا میدونی!؟
× خب مشخصه...همه مامان باباها اینجورین..بچه های خوبشون رو اینطوری راضی نگه میدارن و
میگن بیشتردوست داریم ولی دراصل به اون بچه ای که بیشتر دوسش دارن بها میدن.. میدونی
که-
جونگکوک نذاشت حرفش کامل بشه و گف : آژانس اومد..سوار بشیم!
هه رین حرفش رو خورد و متوجه شد جونگکوک عالقه ای به ادامه این بحث نداره!
اون پسر زیادی خانواده دوست و خوب بود!
|پایان فلش بک| زمان حال+جانگ!
با صدای بلند و رسا جوری که مو به تن همه کارمند ها سیخ بشه گفت
# بله اقا؟
+ از این ب بعد هرزه هارو راه بدی من میدونم و تو..از ریخت و قیافشون چطور نمیفهمی!؟
# ا..اخه
+ نکنه فکر کردی من هرزم؟
# ن..نه آقا من غلط بکنم..
+ گمشو
# چ..چش-
+گُمشو!
کشو زیر میز رو باز کرد و چاقوی تیزش رو که داخل پاچه بود بیرون اورد و دستی بهش کشید..
چقدر دلش میخواست بازهم با اون بدن کسی رو نقاشی کنه...!
وقتی اون دختر مشتاق بود تا زیر جئون باشه و زجر بکشه..پس تردید چرا؟
درسته اون هیچ تردیدی نداشت و بلکه از اون پیشنهاد خوشش اومد!
ولی تمامِ هدفش تحقیر کردن اون دختر بود..
چقدر تحقیر کردن آدمها لذت بخش بود!
وقتی با چشمهایی که حقارت رو میشد از داخلش دید بهت نگاه میکنن..
و بازهم ذهن یک انسان سالم از این قبیل کارها لذت نمیبرد!
کالفه شده بود و اینکه عصبی شده بود دسته خودش نبود
- ۶.۰k
- ۱۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط