فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت هشتاد و نه
∆ داری مثل سگ دروغ میگی
+ راستش دروغ چرا این خیلی از تو بعید بود
کیم تهیونگ باهوش به این سادگی گول خورد
∆ منظور کثیفت چیه؟
+ وقتی که بهت زنگ زدم مکانت رو ردیابی کردم الانم افرادم ا/ت رو از اونجا بیرون کشیدن
∆ نمیزارم دستت بهش بخوره
(به سمت در رفت)
+ کجا با این عجله؟
فعلا قراره تو هم با مامان و بابات مهمون ما باشی
∆ خفه شو
+ نگهبان الان
تهیونگ
بعد از گفتن کلمه ی نگهبان
سوزشی رو روی گردنم حس کردم
لعنتی
بهم داروی بیهوش کننده تزریق کرده بود
بعد از ۱ ثانیه دارو اثر کرد
جونگ کوک ویو
بعد از یکسره کردن کار تهیونگ منتظر به در ورودی خیره شده بودم
از خوشحالی رسما بال دراورده بودم
داشتم به کارایی که قراره امشب با ا/ت انجام بدم فکر میکردم که با صدای باز شدن در ورودی به خودم اومدم
همون ماشین بود
سریع به سمت ماشین رفتم و به ا/ت خیره شدم
سریع از ماشین پیاده شد و اومد سمتم
با تمام توانم بغلش کردم و عطر تنش رو بوییدم این دختر از وسط بهشت فرستاده شده بود
درحالی که داشت گریه میکرد گفت
- چرا ؟ چرا زودتر نیومدی؟
+ ببخشید
من اشتباه کردم
- جونگ کوک دلم برات تنگ شده بود
+ من بیشتر
- جونگ سو
جونگ سو چی؟
+ بعدا راجبش حرف میزنیم
- ولی جون......
+ فعلا بیا بریم داخل
ا/ت
بلاخره دوباره برگشتم پیش جونگ کوک
بعد از ۷ ماه دوری دوباره من به اغوشش برگشتم
رفتیم داخل عمارت
مثل همیشه بود
هیچ تغییری نکرده بود
دستم رو گرفت و روی مبل نشوند
+ ا/ت بگو ببینم تهیونگ که اذیتت نکرد؟
- نه
+ خوبه راستی راجب به جونگ سو
یونا غیب شده
نتونستم پیداش بکنم
متاسفم
- یعنی چی؟
+ شاید دیگه اصلا نتونیم جونگ سو رو پیدا کنیم
- جونگ کوک تروخدا یه کاری بکن(گریه)
+ باور کن هرکاری که از دستم برمیومد رو انجام دادم
- ولی پسرمون الان معلوم نیست کجاس
معلوم نیست چه بلایی سرش اوردن
+ ا/ت ببین ما میتونیم یه جونگ سو دیگه داشته باشیم؟
میتونیم
- نه جونگ کوک من نمیتونم من بدون جونگ سو نمیتونم تروخدا یه کاری بکن
+ فعلا برو یکم استراحت بکن بعدا راجبش حرف میزنیم
پارت هشتاد و نه
∆ داری مثل سگ دروغ میگی
+ راستش دروغ چرا این خیلی از تو بعید بود
کیم تهیونگ باهوش به این سادگی گول خورد
∆ منظور کثیفت چیه؟
+ وقتی که بهت زنگ زدم مکانت رو ردیابی کردم الانم افرادم ا/ت رو از اونجا بیرون کشیدن
∆ نمیزارم دستت بهش بخوره
(به سمت در رفت)
+ کجا با این عجله؟
فعلا قراره تو هم با مامان و بابات مهمون ما باشی
∆ خفه شو
+ نگهبان الان
تهیونگ
بعد از گفتن کلمه ی نگهبان
سوزشی رو روی گردنم حس کردم
لعنتی
بهم داروی بیهوش کننده تزریق کرده بود
بعد از ۱ ثانیه دارو اثر کرد
جونگ کوک ویو
بعد از یکسره کردن کار تهیونگ منتظر به در ورودی خیره شده بودم
از خوشحالی رسما بال دراورده بودم
داشتم به کارایی که قراره امشب با ا/ت انجام بدم فکر میکردم که با صدای باز شدن در ورودی به خودم اومدم
همون ماشین بود
سریع به سمت ماشین رفتم و به ا/ت خیره شدم
سریع از ماشین پیاده شد و اومد سمتم
با تمام توانم بغلش کردم و عطر تنش رو بوییدم این دختر از وسط بهشت فرستاده شده بود
درحالی که داشت گریه میکرد گفت
- چرا ؟ چرا زودتر نیومدی؟
+ ببخشید
من اشتباه کردم
- جونگ کوک دلم برات تنگ شده بود
+ من بیشتر
- جونگ سو
جونگ سو چی؟
+ بعدا راجبش حرف میزنیم
- ولی جون......
+ فعلا بیا بریم داخل
ا/ت
بلاخره دوباره برگشتم پیش جونگ کوک
بعد از ۷ ماه دوری دوباره من به اغوشش برگشتم
رفتیم داخل عمارت
مثل همیشه بود
هیچ تغییری نکرده بود
دستم رو گرفت و روی مبل نشوند
+ ا/ت بگو ببینم تهیونگ که اذیتت نکرد؟
- نه
+ خوبه راستی راجب به جونگ سو
یونا غیب شده
نتونستم پیداش بکنم
متاسفم
- یعنی چی؟
+ شاید دیگه اصلا نتونیم جونگ سو رو پیدا کنیم
- جونگ کوک تروخدا یه کاری بکن(گریه)
+ باور کن هرکاری که از دستم برمیومد رو انجام دادم
- ولی پسرمون الان معلوم نیست کجاس
معلوم نیست چه بلایی سرش اوردن
+ ا/ت ببین ما میتونیم یه جونگ سو دیگه داشته باشیم؟
میتونیم
- نه جونگ کوک من نمیتونم من بدون جونگ سو نمیتونم تروخدا یه کاری بکن
+ فعلا برو یکم استراحت بکن بعدا راجبش حرف میزنیم
۳.۴k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.