فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت هشتاد و هشت
ا/ت ویو
با دل دردی که داشتم به زور خودم رو رسوندم به حموم
وان رو از اب گرم پر کردم و داخلش نشستم
دست خودم نبود مدام گریم میگرفت
چرا جونگ کوک نیومد دنبالم؟
چرا اینقدر دیر کرد؟
تهیونگ
با صدای گوشیم از خواب پریدم
به صفحه ی گوشی نگاه کردم
ناشناس بود
با بی حوصلگی جواب دادم
∆ الو
... تهیونگ
∆ شما؟
... خفه شو عوضی همین الان میای عمارت جئون وگرنه مجبور میشم دست و پای پدر و مادرت رو برات بفرستم
∆ چیییییی؟
... پنج ساعت وقت داری
اومدی که اومدی نیومدی مشکل خودته
∆ جونگ کوک تویی؟
... نه
جناب جئون زبان حیوانات رو نمیفهمن
برای همین نتونستن باهات حرف بزنن
∆ به خودت توهین کن
در ضمن یادش نرفته که زنش الان کجاس؟
... ببین یکبار جستی ملخک ، دوبار جستی ملخک ، اخر به دست جئون له میشی ملخک فهمیدی؟
∆ ادرس اون عمارت بی صاحاب رو برام بفرست اینقدر فاز شاعرا رو نگیر
... همون عمارت قبلی
از زبان تهیونگ
کاری از دستم برنمیومد باید میرفتم
سریع لباس هام رو پوشیدم و از عمارت زدم بیرون
سریع سوار ماشین شدم و به سمت عمارت جئون رفتم
وقتی رسیدم با ۲۰۰ تا بادیگارد مواجه شدم
لعنتی باید حداقل با خودم اسلحه می اوردم
سعی کردم ریلکس باشم
اروم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت
ندیمه اومد سمتم و گفت
.. زیرزمین قربان
هوففففف
رفتم طبقه ی پایین
هنوز یه قدم نرفته بودم که صدای جیغ کسی بلند شد
اون شخص مادرم بود
ای جئون یه پدری ازت در بیارم
سریع رفتم داخل
جئون با دیدنم یه پوزخند زد و گفت
+ عوضی بیا اینجا
∆ درست صحبت کن
+ خفه شو
نگهبان اون در بی صاحاب رو ببند
∆ میخوای چه غلطی بکنی؟
+ یه کاری بکنم که تا عمر داری به دختر یا زن مردم نگاه نکنی
∆ تو اول شروع کردی
تو میدونستی که من از ا/ت خوشم میاد و باهاش نامزد کردی
+ مهم نیست
مهم اینه که ا/ت الان من رو دوست داره
∆ .........
+ تهیونگ قبول کن که توی به دست اوردن
ا/ت شکست خوردی
∆ شکست خوردم؟
ا/ت الان پیشه کیه من یا تو؟
تو حتی نتونستی جای ا/ت رو پیدا کنی
اونوقت میگی من شکست خوردم چه جالب(تک خنده)
+ ا/ت تا چند ساعت دیگه برمیگرده به خونه ی خودش
∆ چیییییییییییییی؟
پارت هشتاد و هشت
ا/ت ویو
با دل دردی که داشتم به زور خودم رو رسوندم به حموم
وان رو از اب گرم پر کردم و داخلش نشستم
دست خودم نبود مدام گریم میگرفت
چرا جونگ کوک نیومد دنبالم؟
چرا اینقدر دیر کرد؟
تهیونگ
با صدای گوشیم از خواب پریدم
به صفحه ی گوشی نگاه کردم
ناشناس بود
با بی حوصلگی جواب دادم
∆ الو
... تهیونگ
∆ شما؟
... خفه شو عوضی همین الان میای عمارت جئون وگرنه مجبور میشم دست و پای پدر و مادرت رو برات بفرستم
∆ چیییییی؟
... پنج ساعت وقت داری
اومدی که اومدی نیومدی مشکل خودته
∆ جونگ کوک تویی؟
... نه
جناب جئون زبان حیوانات رو نمیفهمن
برای همین نتونستن باهات حرف بزنن
∆ به خودت توهین کن
در ضمن یادش نرفته که زنش الان کجاس؟
... ببین یکبار جستی ملخک ، دوبار جستی ملخک ، اخر به دست جئون له میشی ملخک فهمیدی؟
∆ ادرس اون عمارت بی صاحاب رو برام بفرست اینقدر فاز شاعرا رو نگیر
... همون عمارت قبلی
از زبان تهیونگ
کاری از دستم برنمیومد باید میرفتم
سریع لباس هام رو پوشیدم و از عمارت زدم بیرون
سریع سوار ماشین شدم و به سمت عمارت جئون رفتم
وقتی رسیدم با ۲۰۰ تا بادیگارد مواجه شدم
لعنتی باید حداقل با خودم اسلحه می اوردم
سعی کردم ریلکس باشم
اروم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت
ندیمه اومد سمتم و گفت
.. زیرزمین قربان
هوففففف
رفتم طبقه ی پایین
هنوز یه قدم نرفته بودم که صدای جیغ کسی بلند شد
اون شخص مادرم بود
ای جئون یه پدری ازت در بیارم
سریع رفتم داخل
جئون با دیدنم یه پوزخند زد و گفت
+ عوضی بیا اینجا
∆ درست صحبت کن
+ خفه شو
نگهبان اون در بی صاحاب رو ببند
∆ میخوای چه غلطی بکنی؟
+ یه کاری بکنم که تا عمر داری به دختر یا زن مردم نگاه نکنی
∆ تو اول شروع کردی
تو میدونستی که من از ا/ت خوشم میاد و باهاش نامزد کردی
+ مهم نیست
مهم اینه که ا/ت الان من رو دوست داره
∆ .........
+ تهیونگ قبول کن که توی به دست اوردن
ا/ت شکست خوردی
∆ شکست خوردم؟
ا/ت الان پیشه کیه من یا تو؟
تو حتی نتونستی جای ا/ت رو پیدا کنی
اونوقت میگی من شکست خوردم چه جالب(تک خنده)
+ ا/ت تا چند ساعت دیگه برمیگرده به خونه ی خودش
∆ چیییییییییییییی؟
۱۰.۱k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.