برایتو

#برای_تو♥️
#مثل_همیشه

برای تو مینویسم...
برای تو..
برای بیادت بودنم بیادت نبودم برای قطع وصل شدن هایم
برای فکر های بدی که از شرمندگی آبم میکند...
برای غفلتم..
ببین مرا.. خسته ام‌‌دل شکسته ام.. ناامیدم..‌نگرانم..دیوانه شده ام از دست این خودم
از این‌گاه به گاه شدن هایش
از این فکر هایش
از این قضاوت هایش
از اشک هایش..از اشک هایش..
وقتش نشده که مثل همیشه این خاک خورده
را از زمین بلند کنی؟؟
وقتش نرسیده که مثل همیشه پناهش دهی..
امیدوارش کنی..
خستگی را به جانش بیرون کنی؟
نگرانی اش را برطرف کنی؟
وقتش نرسیده مثل همیشه تکیه گاه بی کسی اش شوی؟
بیا..
بیا مثل همیشه و آرامم کن..
بیا و مثل همیشه این بار سنگین بد بودن را بردار از روی شانه های بدون تکیه گاهم..
مولایم..


برای تو می نویسم!

دیدگاه ها (۱)

#متن_خودم #صدای_بارانِ_اردیبهشتی_در_نورگیر_و_سکوت_شبمی دانید...

گدآیی نیست اگر بگویم برایم دعا کنیدبرای خودمبرای حالماشک های...

#متن_خودم #انار #خاطره_ای_از_پائیزچند مدتی انار قرمزی چش...

#متن_خودم #برای_خودم_دلتنگممثلا شاید که یک روز بخواهم خودم...

پارت هشتم: دیدارهلیا جلوی در ایستاده بود. آدرس روی کاغذ با ...

حسش میکرد ،با تمام وجود حسش میکرد ، هیچوقت چیزی راجبش نگفت ا...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط