شروع کردم به راه رفتن..اشکام همین طوری روی گونه هام میریخ
شروع کردم به راه رفتن..اشکام همین طوری روی گونه هام میریخت_
یهو روی زمین اوفتادم و دیگه جایو ندیدم...اخرین صحنه ای که دیدم این بود که ماشینی جلوم وایساد و مردی ازش پیاده شد~~~~~~
#ارباب_خشن [پارت¹⁶]
اییی...چیشده؟...چشمامو باز کردم و چندبار پلک زدم که دیدم روی یه تخت نرمو گرمم...پتو رو کنار زدم_لباسام عوض شده بود..نکنه کار جینه اما این اتاق فرق داره_
به سمت در رفتم و محکم با لگد زدم بهش...
مین: هوییی مرتیکهههه...مگه نگفتی ازادم؟
مین: کیم سوکجینننننن...این درو باز کن...عوضی
در اتاق باز شد و با صحنه ای که دیدم دهنم باز موند...سهون بود.
سهون: سلام بیب.
مین سو: تو..تو چه طوری.
سهون: هوم فکردی بیخیالت میشم؟
مین: اما چه طوری.
سهون: زیر نظرت داشتم.
سهون: حالا تو برده منی.
مین: ن..نه
مین: حاضرم برده جین باشم تا تو..
سهون: منظورت اون کسیه که الان توی زیرزمینه...
مین: چ..چی
سهون: دنبالم بیا.
راه اوفتادم دنبالش_از پله ها پایین رفتیم که به دری سیاه رسیدیم..در باز شد که رفتیم تو..
جین لباساش پاره شده بود و از لبش داشت خون می اومد.
سهون: جکسون
جکسون: اوممم...عه مین سو بیدار شد.
مین:اوهوم.
سهون: شروع کن.
جکسون: باشه
شلاقی رو توی دستش گرفت و به سمت جین رفت اما برگشت سمتم.
جکسون: میخوای تو بزنی؟
مین: چ..چرا
سهون: ازش انتقام بگیر.
یهو روی زمین اوفتادم و دیگه جایو ندیدم...اخرین صحنه ای که دیدم این بود که ماشینی جلوم وایساد و مردی ازش پیاده شد~~~~~~
#ارباب_خشن [پارت¹⁶]
اییی...چیشده؟...چشمامو باز کردم و چندبار پلک زدم که دیدم روی یه تخت نرمو گرمم...پتو رو کنار زدم_لباسام عوض شده بود..نکنه کار جینه اما این اتاق فرق داره_
به سمت در رفتم و محکم با لگد زدم بهش...
مین: هوییی مرتیکهههه...مگه نگفتی ازادم؟
مین: کیم سوکجینننننن...این درو باز کن...عوضی
در اتاق باز شد و با صحنه ای که دیدم دهنم باز موند...سهون بود.
سهون: سلام بیب.
مین سو: تو..تو چه طوری.
سهون: هوم فکردی بیخیالت میشم؟
مین: اما چه طوری.
سهون: زیر نظرت داشتم.
سهون: حالا تو برده منی.
مین: ن..نه
مین: حاضرم برده جین باشم تا تو..
سهون: منظورت اون کسیه که الان توی زیرزمینه...
مین: چ..چی
سهون: دنبالم بیا.
راه اوفتادم دنبالش_از پله ها پایین رفتیم که به دری سیاه رسیدیم..در باز شد که رفتیم تو..
جین لباساش پاره شده بود و از لبش داشت خون می اومد.
سهون: جکسون
جکسون: اوممم...عه مین سو بیدار شد.
مین:اوهوم.
سهون: شروع کن.
جکسون: باشه
شلاقی رو توی دستش گرفت و به سمت جین رفت اما برگشت سمتم.
جکسون: میخوای تو بزنی؟
مین: چ..چرا
سهون: ازش انتقام بگیر.
۷۲۷
۰۶ دی ۱۴۰۳