(بهم اعتمادکن)𝒑۲۷
(بهماعتمادکن)𝒑۲۷
کوک :باشه ..اووو آقای کیم ..الان سفارشتون رو میزنم
پ ات :ات من فقط میخام تو برگردی
ات : منم گفتم هیچ وقت بر نمیگردم
کوک :بفرمایید
پ ات :..بازم در خونه من همیشه به روت بازه دخترم
ات : یچی
پ ات :چی
ات :به مامان نگو منو دیدی اصن نگو کجا کار میکنم...تنها خاستمه ازت
پ ات :باشه دخترم نمیگم
ات :خوبه
..هع حالا اومده به من میگه برگرد خونه
کوک :*دوتا نسکافه درست کرده و یکیو میده به ات
ات :اومم مرسی..به نظرت میتونم به اون چیزی که میخام برسم؟
کوک :*یکم از نسکافه رو میخوره
اومم حتمن...مطمئنم یه روزی بیاد که همه به تو محتاج بشن
ات :اوهوم
۱۱ سال بعد/
کوک :اووو....خانم دکتر کمک میخاین؟
ات :*میخنده
*کوک بهش نزدیک میشه و کنار گوشش میگه ...
کوک :بلخره بهش رسیدی ات به رویات به....
ات :به یه دکتر بودن
کوک :*میاد کنار
بهت افتخار میکنم ات
ات :عایی همش به خاطر توعه
پذیرش :خانم دکتر کیم ات به اتاق عمل *۲ بار میگه
کوک :صدات میزنن خانم کیم
ات :الان به شما هم احتیاج میشه آقای جئون
کوک :بریم
ویو کوک :رفتم و پرونده مربوط به بیمار رو گرفتم یه دختر ۸ ساله بود به اسم رزی(بچه ها منظورم رزی بلک پینک نیست)
بیماری قلبی داره و باید عمل بشه
ویو ات :۱۱ سال گذشت من الان شدم دکتر قلب این عمل رو هم با موفقیت انجام بدم به متخصص تغییر رتبه میدم
اما..اما جونگ کوک اون همیشه پشتم بود و حمایتم کرد اونم دستیارمه ولی خیلی کراش تر شده همه دخترا براش جون میدن
یه جورایی حسودی میکنم نمیدونم چرا..
ولی الان به اوج زندگیم رسیدم
دقیقا ۱۱ سال پیش بیش از ۱۰۰ بار به خودکشی فکر کردم و چند بار خودکشی کردم ولی کوک بهم رسیدو نجاتم داد
بقیه بچه های خابگاه هم اینجا کار میکنن هر کردم به یه تخصصی رسیدن...
از خانوادم هیچ خبری ندارم..یه جورایی دلم برای غر غرای مامانم تنگ شده اما وقتی یاد کاراش میوفتم دوباره حس تنفرم برمیگرده..
کوک :اتت اتت
ات :عاا..بله
کوک :بدو روپوشت رو بپوش برات ببندم دیگه
ات :اها...بیا
کوک :..این عمل رو با موفقیت انجام بدی تغییر رتبه بهت میدن
ات :آره
کوک :مطمئنم بازم میتونی
ات :اوم..مرسی حالا بیا برای تورو ببندم
...
ویو ات :روپوش هامون رو پوشیدیم دستمون رو شستیم و ماسک و کلاه رو زدیم توی راه رو بودم که خانواده مریض جلوم رو گرفتن
مادرش :خانم دکتر لدفن به دخترم کمک کنید التماستون میکنم
ات :قول میدم تمام سعیم رو بکنم
..اتاق عمل/
ات :چه اتفاقی براش افتاده
کوک :حمله قلبی بهش دست داده و غش کرده
ات :.. ضربانش رو چک کنید
یکی :چک شد ضعیف میزنه
یکی دیگه : خانم دکتر نفسش رفت
ات :تمام سعیم رو میکنم تا بیمار برگرده..
*با دستاش به دختره شوک وارد میکنه
کوک :دکتر اینجوری فایده نداره
ات :* نفس میزنه
دستگاه شوک رو آماده کنید
پوسترفیکتغییرکرد🌟
کوک :باشه ..اووو آقای کیم ..الان سفارشتون رو میزنم
پ ات :ات من فقط میخام تو برگردی
ات : منم گفتم هیچ وقت بر نمیگردم
کوک :بفرمایید
پ ات :..بازم در خونه من همیشه به روت بازه دخترم
ات : یچی
پ ات :چی
ات :به مامان نگو منو دیدی اصن نگو کجا کار میکنم...تنها خاستمه ازت
پ ات :باشه دخترم نمیگم
ات :خوبه
..هع حالا اومده به من میگه برگرد خونه
کوک :*دوتا نسکافه درست کرده و یکیو میده به ات
ات :اومم مرسی..به نظرت میتونم به اون چیزی که میخام برسم؟
کوک :*یکم از نسکافه رو میخوره
اومم حتمن...مطمئنم یه روزی بیاد که همه به تو محتاج بشن
ات :اوهوم
۱۱ سال بعد/
کوک :اووو....خانم دکتر کمک میخاین؟
ات :*میخنده
*کوک بهش نزدیک میشه و کنار گوشش میگه ...
کوک :بلخره بهش رسیدی ات به رویات به....
ات :به یه دکتر بودن
کوک :*میاد کنار
بهت افتخار میکنم ات
ات :عایی همش به خاطر توعه
پذیرش :خانم دکتر کیم ات به اتاق عمل *۲ بار میگه
کوک :صدات میزنن خانم کیم
ات :الان به شما هم احتیاج میشه آقای جئون
کوک :بریم
ویو کوک :رفتم و پرونده مربوط به بیمار رو گرفتم یه دختر ۸ ساله بود به اسم رزی(بچه ها منظورم رزی بلک پینک نیست)
بیماری قلبی داره و باید عمل بشه
ویو ات :۱۱ سال گذشت من الان شدم دکتر قلب این عمل رو هم با موفقیت انجام بدم به متخصص تغییر رتبه میدم
اما..اما جونگ کوک اون همیشه پشتم بود و حمایتم کرد اونم دستیارمه ولی خیلی کراش تر شده همه دخترا براش جون میدن
یه جورایی حسودی میکنم نمیدونم چرا..
ولی الان به اوج زندگیم رسیدم
دقیقا ۱۱ سال پیش بیش از ۱۰۰ بار به خودکشی فکر کردم و چند بار خودکشی کردم ولی کوک بهم رسیدو نجاتم داد
بقیه بچه های خابگاه هم اینجا کار میکنن هر کردم به یه تخصصی رسیدن...
از خانوادم هیچ خبری ندارم..یه جورایی دلم برای غر غرای مامانم تنگ شده اما وقتی یاد کاراش میوفتم دوباره حس تنفرم برمیگرده..
کوک :اتت اتت
ات :عاا..بله
کوک :بدو روپوشت رو بپوش برات ببندم دیگه
ات :اها...بیا
کوک :..این عمل رو با موفقیت انجام بدی تغییر رتبه بهت میدن
ات :آره
کوک :مطمئنم بازم میتونی
ات :اوم..مرسی حالا بیا برای تورو ببندم
...
ویو ات :روپوش هامون رو پوشیدیم دستمون رو شستیم و ماسک و کلاه رو زدیم توی راه رو بودم که خانواده مریض جلوم رو گرفتن
مادرش :خانم دکتر لدفن به دخترم کمک کنید التماستون میکنم
ات :قول میدم تمام سعیم رو بکنم
..اتاق عمل/
ات :چه اتفاقی براش افتاده
کوک :حمله قلبی بهش دست داده و غش کرده
ات :.. ضربانش رو چک کنید
یکی :چک شد ضعیف میزنه
یکی دیگه : خانم دکتر نفسش رفت
ات :تمام سعیم رو میکنم تا بیمار برگرده..
*با دستاش به دختره شوک وارد میکنه
کوک :دکتر اینجوری فایده نداره
ات :* نفس میزنه
دستگاه شوک رو آماده کنید
پوسترفیکتغییرکرد🌟
۳۲.۴k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.