(بهم اعتماد کن)𝒑۲۹
(بهماعتمادکن)𝒑۲۹
ویو ات : رفتیم دستمون رو شستیم و لباسامون رو عوض کردیم بلافاصله رفتم دور کیفم و اسپریم رو زدم
ات : عایششش ....کوک
کوک : هوم
ات : مرسی برا اون موقع
کوک : کاری نکردم لازم نیس تشکر کنی
حالا بریم من یه قهوه مهمونت کنم
ات : ...من گشنمه
کوک : خب بربم یه قهوه بخوریم
ات : جونگ کوک جونمممممم
کوک : نه ات حرفشم نزن
ات : تو که نمیدونی من چی میخام بگم
کوک : من پول ندارم
ات : اهااااا جراح و دکتر قلب پول نداره یه ناهار منو مهمون کنه
کی انقدر خسیس شدی تو
کوک : آخه میریم اونجا همه منو رو سفارش میدی تو
ات : اصن نخاستم.....
کوک : یاااا اتتتتت هوییی ...هوففف رفت
...اتتتت قهر نکن دیگه باشه باشه بیا بریم
ات : یسسسسس
ویو ات : رفتیم رستوران بیمارستان و یه دوکبوکی سفارش دادم با تمام دسرا کوک هم یه نودل مرغ و قارچ سفارش داد با ۵ تا لیوان پر شیر موز
ات : ححححححح تو همه اینارو میخایی بخوری
این همه شیر موزززز
کوک : به شیر موزای من چپ نگا نکناا
ات : *میخنده
باشه
ویو کوک : داشتیم غذامونو میخوردیم که از پذیرش اتو صدا زدن تا بره دفتر مدیر
ات : عایششششش نمیزارن من یه ناهار بخورمممم
کوک : پاشو بریم بعد حوصله غر غرای مدیر رو ندارم
ات : اوهوم منم سیر شدم
...بریم مرتب کنیم خودمون رو بعد بریم
کوک : هعی الان ۷ طبقه باید بریم بالا تا به دفتر مدیر برسیم
ات : آنیووو
......رسیدن دفتر مدیر/
*ات اروم به کوک
ات : همه دکترای بیمارستان هستن یعنی چه خبره
کوک : حتمن برای تغییر رتبه تو هستش
ات : نمیدونم....اهم سلام مدیر کارمون داشتین
مدیر : شنیدم که این عملت هم با موفقیت بوده دختر میخام رتبت رو بالا تر ببرم
ات : عااااا ممنونم
*وقتی داره لوح تقدیر رو به ات میده یکی از اون دخترایی که تو اتاق عمل کنار ات بود میگه
دختره(پرستار لی) : عااااااا رییس راستش فک نکنم اون لوح واقعا برای خانم کیم جایز باشه
کوک : *اخم میکنه
مدیر : پرستار لی؟چرا؟
پرستار لی : خب راستش شما گفتین اگه این عمل رو بتونه با موفقیت انجام بده و خودش انجام بده لایق این جایگاه هستش
مدیر : خب؟
پرستار لی : اما اون ،عمل رو به تنهایی انجام نداد
مدیر : یعنی چی
پرستار لی : یعنی قسمت آخر کار موقع بخیه زدن من دیدم که کارش رو به جراج جئون سپرد
مدیر : خانم کیم؟ درست میگن
ات : مممم....منن
مدیر : برای اینکه بتونی یه متخصص بشی باید بیماری که وضعیت بدی داره رو خودت به تنهایی عمل کنی ...نه اینکه آخر کارت یا اولش یا حتا وسطاش رو به دیگران واگذار کنی
ات : اما ممم...من مجبور شدم
کوک : اما مدیر خودتون میدونید که ات تنگی نفس داره ....این تنگی نفس سر عمل هم اومد سراغش اون مجبور شد
مدیر : من خودم میدونم اما قانون بیمارستان من اینجوریه
ویو ات : رفتیم دستمون رو شستیم و لباسامون رو عوض کردیم بلافاصله رفتم دور کیفم و اسپریم رو زدم
ات : عایششش ....کوک
کوک : هوم
ات : مرسی برا اون موقع
کوک : کاری نکردم لازم نیس تشکر کنی
حالا بریم من یه قهوه مهمونت کنم
ات : ...من گشنمه
کوک : خب بربم یه قهوه بخوریم
ات : جونگ کوک جونمممممم
کوک : نه ات حرفشم نزن
ات : تو که نمیدونی من چی میخام بگم
کوک : من پول ندارم
ات : اهااااا جراح و دکتر قلب پول نداره یه ناهار منو مهمون کنه
کی انقدر خسیس شدی تو
کوک : آخه میریم اونجا همه منو رو سفارش میدی تو
ات : اصن نخاستم.....
کوک : یاااا اتتتتت هوییی ...هوففف رفت
...اتتتت قهر نکن دیگه باشه باشه بیا بریم
ات : یسسسسس
ویو ات : رفتیم رستوران بیمارستان و یه دوکبوکی سفارش دادم با تمام دسرا کوک هم یه نودل مرغ و قارچ سفارش داد با ۵ تا لیوان پر شیر موز
ات : ححححححح تو همه اینارو میخایی بخوری
این همه شیر موزززز
کوک : به شیر موزای من چپ نگا نکناا
ات : *میخنده
باشه
ویو کوک : داشتیم غذامونو میخوردیم که از پذیرش اتو صدا زدن تا بره دفتر مدیر
ات : عایششششش نمیزارن من یه ناهار بخورمممم
کوک : پاشو بریم بعد حوصله غر غرای مدیر رو ندارم
ات : اوهوم منم سیر شدم
...بریم مرتب کنیم خودمون رو بعد بریم
کوک : هعی الان ۷ طبقه باید بریم بالا تا به دفتر مدیر برسیم
ات : آنیووو
......رسیدن دفتر مدیر/
*ات اروم به کوک
ات : همه دکترای بیمارستان هستن یعنی چه خبره
کوک : حتمن برای تغییر رتبه تو هستش
ات : نمیدونم....اهم سلام مدیر کارمون داشتین
مدیر : شنیدم که این عملت هم با موفقیت بوده دختر میخام رتبت رو بالا تر ببرم
ات : عااااا ممنونم
*وقتی داره لوح تقدیر رو به ات میده یکی از اون دخترایی که تو اتاق عمل کنار ات بود میگه
دختره(پرستار لی) : عااااااا رییس راستش فک نکنم اون لوح واقعا برای خانم کیم جایز باشه
کوک : *اخم میکنه
مدیر : پرستار لی؟چرا؟
پرستار لی : خب راستش شما گفتین اگه این عمل رو بتونه با موفقیت انجام بده و خودش انجام بده لایق این جایگاه هستش
مدیر : خب؟
پرستار لی : اما اون ،عمل رو به تنهایی انجام نداد
مدیر : یعنی چی
پرستار لی : یعنی قسمت آخر کار موقع بخیه زدن من دیدم که کارش رو به جراج جئون سپرد
مدیر : خانم کیم؟ درست میگن
ات : مممم....منن
مدیر : برای اینکه بتونی یه متخصص بشی باید بیماری که وضعیت بدی داره رو خودت به تنهایی عمل کنی ...نه اینکه آخر کارت یا اولش یا حتا وسطاش رو به دیگران واگذار کنی
ات : اما ممم...من مجبور شدم
کوک : اما مدیر خودتون میدونید که ات تنگی نفس داره ....این تنگی نفس سر عمل هم اومد سراغش اون مجبور شد
مدیر : من خودم میدونم اما قانون بیمارستان من اینجوریه
۳۲.۰k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.