تمام مدت حالت تهوع شدید داشتم و هر غذایی رو نمی تونستم بخ
علاوه بر اون یکم هم چاق شده بودم
پسرا رو آماده کردم
چون قرار بود برن خونه خودشون
با هم رفتیم
پ.د :پدر شوهر م.ش:مادر شوهر
و.د:خوش اومدین
ا.ت:ممنون پدر جان
و.د :پسرا رو میبرم بالا
ا.ت:باشه
با م.ش داشتم حرف میزدم که یهو یاد پسرا افتادم
گفتم تا برم یه سر بهشون بزنم
ببخشید بچه ها حالم خوب نیست🙂
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.