پسرا رو بردن خونه منم به پدر شوهرم برگشتم
پ.ش:ا.ت لطفا مراقب شون باش ...
ا.ت:نگران چیزی نباش پدر
پنج ماه گذشت
پنج ماه از وقتی که این اتفاقا افتاد
ته و کوک و جیمین
هرشب باید س؟ینه؟ های منو می؟مکیدن
تا خواب برن
بقیه پسرا هم نمیدونستن حرف بزنن نه کاری کنند
اما
یه چیزی عجیب بود....
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.