رمان همسر اجباری پارت صدودو
#رمان_همسر_اجباری #پارت_صدودو
احسان واسه یه سوسک اینطوری کردی.روانی من خواب بودم .ب من چه من از سوسک میترسم. چرا مث شوهرای
مردم نازمو نمی کشی
عشقم.
ولییی من دوست دارم شوتی جون و رفت دست اریارو گرفتو گفت عشقم یه بوس بده فدای موای بهم ریخته ات
بشم من
وای اداها و رفتارای احسان واقعا خنده دار بود.
-احسان سرم ترکید تورو خدا دستمو ول کن برو یه قرص بیار.
من جلدی رفتم چایی رو روشن کردم وقرصم واسه آریا اوردم گرفتم سمت.
-ممنون آنا کجا رفته بودی چرا بی خبر میری.
-هیچی دلم گرفته بود خیلی.باخودم خلوت کردم.
-چیزی گفتی آریاخیلی آروم یه چیزی گفت که آخرشو فهمیدم .که گفت کاش من .......داشتم.
-نه ...ها...نه
چایی رو واسه اونا اوردم و واسه خودم شکالت داغ امروز ک نخورده بودم کلی هوسشو کردم الهی فدای شکالت داغ
داغوی خودم بشششششم من.
بیخیال از اترافم لیوان بزرگی که واسه خودم اورده بودم و شروع کردم به خوردن الهی چه حالی میده مممممم.لیوان
تموم شد با انگشت شروع کردم به خوردن دورش.ممممم. بعد از این که حسابی لیوانو لیس زدم سرمو گرفتم باال که
دیدم آریا و احسان با دهن باز نگام میکردن..
گفتم-هوووع.
هردوتا منفجر شدن از خنده آریایی ک تا اال اخم کرده بود داشت میخندید با صدای بلند.خب مگه چیه دوس دارم.
-هیچی نیس عزیزم برو نگاه خودت کن تو آینه دوییدم سمت آینه تو راه رو چیزی که دیدم خودمم روده بر شدم از
خنده.
-آجی انگار از قحطی برگشتی.
-احسان چشمکی زد بهم ک حساب کار اومد دستم.
خب ب من چه پاشید بریم شهر بازی دلم بازی هیجان میخواد .
-اره آریا راست میگه پاشو بریم تو ام که فردا میریو دیگه تا دوهفته نمیبینیمت. آخیش.
دلم هوری ریخت .آریا کجا میخواد بره.
هه حوصله منم ندارم اما باید ببرمت تا یکم هوا ب کال ات بخوره.این دوری واسه فراموش کردن آریا خیلی راه خوبیبچه ها شما برید.من اصن حوصله شو ندارم.باید بخوابم تا فردابرسم.
بود.
-شما بایدبیای مگه دست خودته.رفتم لباسارو واسش اورومو گفتم بپوش یه امشبو با من احسان باش بزار یکم
خوش بگذرونیم.
سوار ماشین اریا شدیمو حرکت کردیم سمت شهر بازی.آریا یه سی دی رو تو ضبط ماشینش گذاشتآریا هم بعد کلی قر قر کردن باالخره رفت لباساشو بپوشه .احسان اومد نزدیک و گفت بزن الیکو. ایول آجی جونم.
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هاییم هرچی از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
Comments please
احسان واسه یه سوسک اینطوری کردی.روانی من خواب بودم .ب من چه من از سوسک میترسم. چرا مث شوهرای
مردم نازمو نمی کشی
عشقم.
ولییی من دوست دارم شوتی جون و رفت دست اریارو گرفتو گفت عشقم یه بوس بده فدای موای بهم ریخته ات
بشم من
وای اداها و رفتارای احسان واقعا خنده دار بود.
-احسان سرم ترکید تورو خدا دستمو ول کن برو یه قرص بیار.
من جلدی رفتم چایی رو روشن کردم وقرصم واسه آریا اوردم گرفتم سمت.
-ممنون آنا کجا رفته بودی چرا بی خبر میری.
-هیچی دلم گرفته بود خیلی.باخودم خلوت کردم.
-چیزی گفتی آریاخیلی آروم یه چیزی گفت که آخرشو فهمیدم .که گفت کاش من .......داشتم.
-نه ...ها...نه
چایی رو واسه اونا اوردم و واسه خودم شکالت داغ امروز ک نخورده بودم کلی هوسشو کردم الهی فدای شکالت داغ
داغوی خودم بشششششم من.
بیخیال از اترافم لیوان بزرگی که واسه خودم اورده بودم و شروع کردم به خوردن الهی چه حالی میده مممممم.لیوان
تموم شد با انگشت شروع کردم به خوردن دورش.ممممم. بعد از این که حسابی لیوانو لیس زدم سرمو گرفتم باال که
دیدم آریا و احسان با دهن باز نگام میکردن..
گفتم-هوووع.
هردوتا منفجر شدن از خنده آریایی ک تا اال اخم کرده بود داشت میخندید با صدای بلند.خب مگه چیه دوس دارم.
-هیچی نیس عزیزم برو نگاه خودت کن تو آینه دوییدم سمت آینه تو راه رو چیزی که دیدم خودمم روده بر شدم از
خنده.
-آجی انگار از قحطی برگشتی.
-احسان چشمکی زد بهم ک حساب کار اومد دستم.
خب ب من چه پاشید بریم شهر بازی دلم بازی هیجان میخواد .
-اره آریا راست میگه پاشو بریم تو ام که فردا میریو دیگه تا دوهفته نمیبینیمت. آخیش.
دلم هوری ریخت .آریا کجا میخواد بره.
هه حوصله منم ندارم اما باید ببرمت تا یکم هوا ب کال ات بخوره.این دوری واسه فراموش کردن آریا خیلی راه خوبیبچه ها شما برید.من اصن حوصله شو ندارم.باید بخوابم تا فردابرسم.
بود.
-شما بایدبیای مگه دست خودته.رفتم لباسارو واسش اورومو گفتم بپوش یه امشبو با من احسان باش بزار یکم
خوش بگذرونیم.
سوار ماشین اریا شدیمو حرکت کردیم سمت شهر بازی.آریا یه سی دی رو تو ضبط ماشینش گذاشتآریا هم بعد کلی قر قر کردن باالخره رفت لباساشو بپوشه .احسان اومد نزدیک و گفت بزن الیکو. ایول آجی جونم.
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هاییم هرچی از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
Comments please
۱۰.۴k
۱۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.