پارت
پارت²⁹
(بادیگارد هات❤️🔥)
تصمیم گرفتم یه جا خانومانه باشم.
وجدان:
_حالا نه که لباست خیلی به خانمای با شعور میخوره.
گفتم:
_خفه شو وجی جون چند روز نبودی آسایش داشتم.
وجدان:
_باشه من میرم ولی یه روز برمیگردم.
با تعجب داشتم به رفتن وجدانم نگاه میکردم.
آقا وجدان شما هم قهر میکنه؟؟😐
وجدان من فکر کنم پرنسسعلی بود.
رفتیم سر میز و شروع کردیم به خوردن که دیدم صدای قاشق چنگال نمیاد.
سرمو بالا آوردم که دیدم همه دوباره دارن مارو نگاه میکنن.
گفتم:
_احیانا چیزی تو صورت ما گم کردیم؟؟بگین خودمون بهتون میدیم.
با این حرفم همه به خودشون اومدن و نامجون گفت:
(بادیگارد هات❤️🔥)
تصمیم گرفتم یه جا خانومانه باشم.
وجدان:
_حالا نه که لباست خیلی به خانمای با شعور میخوره.
گفتم:
_خفه شو وجی جون چند روز نبودی آسایش داشتم.
وجدان:
_باشه من میرم ولی یه روز برمیگردم.
با تعجب داشتم به رفتن وجدانم نگاه میکردم.
آقا وجدان شما هم قهر میکنه؟؟😐
وجدان من فکر کنم پرنسسعلی بود.
رفتیم سر میز و شروع کردیم به خوردن که دیدم صدای قاشق چنگال نمیاد.
سرمو بالا آوردم که دیدم همه دوباره دارن مارو نگاه میکنن.
گفتم:
_احیانا چیزی تو صورت ما گم کردیم؟؟بگین خودمون بهتون میدیم.
با این حرفم همه به خودشون اومدن و نامجون گفت:
- ۱.۰k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط