پارت

پارت²⁹
(بادیگارد هات❤️‍🔥)

تصمیم گرفتم یه جا خانومانه باشم.
وجدان:
_حالا نه که لباست خیلی به خانمای با شعور میخوره.
گفتم:
_خفه شو وجی جون چند روز نبودی آسایش داشتم.
وجدان:
_باشه من میرم ولی یه روز برمیگردم.
با تعجب داشتم به رفتن وجدانم نگاه میکردم.
آقا وجدان شما هم قهر میکنه؟‌؟😐
وجدان من فکر کنم پرنسسعلی بود.
رفتیم سر میز و شروع کردیم به خوردن‌ که دیدم صدای قاشق چنگال نمیاد.
سرمو بالا آوردم که دیدم همه دوباره دارن مارو نگاه میکنن.
گفتم:
_احیانا چیزی تو صورت ما گم کردیم؟؟بگین خودمون بهتون میدیم.
با این حرفم همه به خودشون اومدن و نامجون گفت:
دیدگاه ها (۰)

پارت³⁰(بادیگارد هات❤️‍🔥)_متاسفم اگه بخاطر نگاه خیره امون اذی...

یه میکس از جونگ کوک شی ببینیم؟؟هات و جذاب بودن درون ایشون خل...

پارت²⁸(بادیگارد هات❤️‍🔥)گفتم:_خب ما بریم اتاق هامون لنز هامو...

پارت²⁷(بادیگارد هات❤️‍🔥)آریما سرشو به معنی آره تکون داد.پوفی...

فرار من

رمان جونگ کوک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط