پارت ۱۴
پارت ۱۴
(از زبان جانگ کوک)
امروز تو باشگاه آنقدر تمرین داشتیم که وقت نکردم برم دنبال مامان اینا تو فرودگاه کلید خونم دست من بود گفت میرن خونه خاله اینا منم بعد تمرین زنگ زدم و از مامان آدرس و خواستم و رفتم زنگ ایفون زدم بدون شنیدن صدای در باز شد تعجب کردم اگه دزد بود چی بازم درو باز میکردن باید بهشون میگفتم رفتم تو خونشون حیاطش خیلی قشنگ بود رویائی بود از پله ها رفتم بالا که در اصلی باز شد و جون هی آمد بیرون معلوم بود خواب بود و با دیدنم چشماش شد قد دوتا گردو
جون هی:تو از کجا خونه منو میشناسی که آمدی
تعجب کردم خوب اون آدرسی که داده بودن امدم دیگه داشتم همین جوری فکر میکردم که صدای مامانم آمد که میگفت
مامان:جون هی دخترم کیه پشت در
جون هی نگاه تعجب اورشو ازم گرفت و گفت
جون هی:یه پسر آمد
مامانم آمد دم در و تا منو دید آمدو بغلم کرد
(از زبان جون هی)
خاله یهو رفت و بغلش کرد نکنه این همون پسرشه نههههه باورم نمیشد که با ابن حرف خاله دیگه باور کردم
خاله:وای جونگ کوک پسرم چقدر بزرگ شدی چقدر خوشگل شدی
بعد دوباره بغلش کرد یعنی این پسره پسر خاله ام بود مامان از اون ور صدام کرد
مامان:جون هی کیه؟
جون هی:پسر خاله
مامانم آمد بیرون و حرفای خاله رو تکرار کرد و گفت:پس چرا نیومدین تو بیاین دیگه اشارهای به من کرد و گفت چرت نگهشون داشتی دم در
جون هی:مامان این پسر خالم هس
مامان:آره تازه فهمیدی خوبه تو یه کشور زندگی میکردین واقعا که
(از زبان جانگ کوک)
امروز تو باشگاه آنقدر تمرین داشتیم که وقت نکردم برم دنبال مامان اینا تو فرودگاه کلید خونم دست من بود گفت میرن خونه خاله اینا منم بعد تمرین زنگ زدم و از مامان آدرس و خواستم و رفتم زنگ ایفون زدم بدون شنیدن صدای در باز شد تعجب کردم اگه دزد بود چی بازم درو باز میکردن باید بهشون میگفتم رفتم تو خونشون حیاطش خیلی قشنگ بود رویائی بود از پله ها رفتم بالا که در اصلی باز شد و جون هی آمد بیرون معلوم بود خواب بود و با دیدنم چشماش شد قد دوتا گردو
جون هی:تو از کجا خونه منو میشناسی که آمدی
تعجب کردم خوب اون آدرسی که داده بودن امدم دیگه داشتم همین جوری فکر میکردم که صدای مامانم آمد که میگفت
مامان:جون هی دخترم کیه پشت در
جون هی نگاه تعجب اورشو ازم گرفت و گفت
جون هی:یه پسر آمد
مامانم آمد دم در و تا منو دید آمدو بغلم کرد
(از زبان جون هی)
خاله یهو رفت و بغلش کرد نکنه این همون پسرشه نههههه باورم نمیشد که با ابن حرف خاله دیگه باور کردم
خاله:وای جونگ کوک پسرم چقدر بزرگ شدی چقدر خوشگل شدی
بعد دوباره بغلش کرد یعنی این پسره پسر خاله ام بود مامان از اون ور صدام کرد
مامان:جون هی کیه؟
جون هی:پسر خاله
مامانم آمد بیرون و حرفای خاله رو تکرار کرد و گفت:پس چرا نیومدین تو بیاین دیگه اشارهای به من کرد و گفت چرت نگهشون داشتی دم در
جون هی:مامان این پسر خالم هس
مامان:آره تازه فهمیدی خوبه تو یه کشور زندگی میکردین واقعا که
۱۲.۲k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.