پارت ۱۶
پارت ۱۶
با صدای نحص جو هان بلند شدم اهه اهههههه ولم کنید بخوابم
جو هان:پاشووووو خاله اینا آمدن
جون هی:خوب بیان بزار بخوابم
جو هان:چی چیو بخوابی پاشو لباساتو عوض کن بیا پایین وگرنه مامان میاد زودددد
میخواستم یه چیزی بگم که رفت بیرون مجبور بودم بلند شم با هر بدبختی بود بلند شدم و رفتم دسشویی دستو صورتمو شستم تو اتاقم حموم دسشویی داشتم واسه همین خیلی راحت بودم لباسامو عوض کردم لباسمم که همیشه خدایش یه هودی بود و رفتم پایین (عکسشو میزارم )باز اینا امدم باز خوبه جونگ کوک هم آمده اون بار که فرودگاه نیومده بود با صدای خاله به خودم امدم
خاله:دنبال چیزی میگردی پسرمو خوردی
تازه یادم آمد دارم بربر نگاهش میکنم نگاهمو گرفتمو و دوختم به خاله
جون هی:نه خاله نمیخورمش مال خودتون
این بار جانگ کوک بود که داشت صحبت میکرد
جانگ کوک:مگه چمه به این زیبای (خوب بچم راس میگه دیگه)
جون هی :نه بابا نکشیمون مواظب باش نه دزدنت
جانگ کوک میخواست چیزی بگه که مامان گفت:بچه ها تموم کنید(بعد به من نگا کردو گفت)توهم تموم کن مهمون داریم بیا سلام کن
جون هی:خوب من چیکار کنم تقصیر.....
مامان حرفمو قطع کردو با جدیت کامل گفت :سلام
بعد رفتم و با خاله و شوهر خاله سلام کردم و بدون توجه به جانگ کوک رفتم و نشستم این مهمونی اینجوری تموم شد واینا رفتن اخیششش میتونم بخوابم رفتم لباسامو با لباس خوابم عوض کرد برعکس لباسی بیرونم لباس خوابام خیلی گوگولین گرفتم و با خیال راحت خوابیدم
لباس های جون هی
با صدای نحص جو هان بلند شدم اهه اهههههه ولم کنید بخوابم
جو هان:پاشووووو خاله اینا آمدن
جون هی:خوب بیان بزار بخوابم
جو هان:چی چیو بخوابی پاشو لباساتو عوض کن بیا پایین وگرنه مامان میاد زودددد
میخواستم یه چیزی بگم که رفت بیرون مجبور بودم بلند شم با هر بدبختی بود بلند شدم و رفتم دسشویی دستو صورتمو شستم تو اتاقم حموم دسشویی داشتم واسه همین خیلی راحت بودم لباسامو عوض کردم لباسمم که همیشه خدایش یه هودی بود و رفتم پایین (عکسشو میزارم )باز اینا امدم باز خوبه جونگ کوک هم آمده اون بار که فرودگاه نیومده بود با صدای خاله به خودم امدم
خاله:دنبال چیزی میگردی پسرمو خوردی
تازه یادم آمد دارم بربر نگاهش میکنم نگاهمو گرفتمو و دوختم به خاله
جون هی:نه خاله نمیخورمش مال خودتون
این بار جانگ کوک بود که داشت صحبت میکرد
جانگ کوک:مگه چمه به این زیبای (خوب بچم راس میگه دیگه)
جون هی :نه بابا نکشیمون مواظب باش نه دزدنت
جانگ کوک میخواست چیزی بگه که مامان گفت:بچه ها تموم کنید(بعد به من نگا کردو گفت)توهم تموم کن مهمون داریم بیا سلام کن
جون هی:خوب من چیکار کنم تقصیر.....
مامان حرفمو قطع کردو با جدیت کامل گفت :سلام
بعد رفتم و با خاله و شوهر خاله سلام کردم و بدون توجه به جانگ کوک رفتم و نشستم این مهمونی اینجوری تموم شد واینا رفتن اخیششش میتونم بخوابم رفتم لباسامو با لباس خوابم عوض کرد برعکس لباسی بیرونم لباس خوابام خیلی گوگولین گرفتم و با خیال راحت خوابیدم
لباس های جون هی
۱۰.۳k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.